خلاصه ی داستان:درباره ی ون ییفان بعد از شش سال بطور اتفاقی توی یه بار با سانگ ین رو‌به‌رو میشه.این دو نفر توی دبیرستان همکلاسی بودن و همدیگه رو دوست داشتن ولی بهم اعتراف نکردن.. با اینکه ییفان مدرسه‌شو عوض میکنه بازم باهم در ارتباطن و قول میدن باهم به یه دانشگاه برن تا وقتیکه ییفان میگه بیا هیچوقت همو نبینیم و ارتباطشون کلا باهم قطع میشه.. اما سرنوشت طور دیگه براشون رقم شده و طی یه ماجرایی باعث میشه مجبور بشن زیر یه سقف زندگی کنن..این دونفر کم کم بهم نزدیک‌تر میشن و زخمای همو التیام میبخشن..