پارت1 داستان هوای بارانی(خودم نوشتم نظر بدین)

۱۷ نظر
گزارش تخلف
بسته شد
بسته شد

مثل همیشه با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم..روی تختم دراز کشیده بودم و به بیرون پنجره نگاه میکردم..یهو تلفنم زنگ خورد..گوشی رو جواب دادم:
_الو؟ سلام مانی:سلامو زهرمار! _چرا!! مانی:خبر مرگت! هزار دفعه گفتم وقتی من نیستم و مهتاب چیزی پرسید بد من رو نگو! _مگه چی گفتم! مانی:حالا میمردی اون خاطره تصادف رو تعریف نمیکردی؟! _کدوم رو میگفتم؟ توی رستوران که بدتر بود؟ مانی:اصلا لال میشدی..توکه یه عمره لالی! اونموقع هم خفه خون بگیر! خیلی بهتر میشه _خودتو گول نزن! چرا نمیخوای باور کنی مهتاب عاشقت نیست؟! هرچی باشه من پسر خالش هستم بهتر میفهمم مانی:خب منم تقریبا فامیلش هستم! _احیانا چیکارش هستی؟! مانی:پسر عموی پسر خالش^^ _گم شو! حوصله ندارم.فعلا خداحافظ مانی:توکه هیچوقت حوصله نداری ادم سرد! خداحافظ...
تلفن رو قطع کردم و رفتم توی فکر..مانی پسر عموم و بهترین دوستم بود..هر2 تا هم توی کارخونه پدرهامون کار میکردیم و تقریبا وضع مالی خوبی داشتیم..من25 سالم و مانی26 سالش بود و عاشق دخترخالم(مهتاب) بود..درحالی مهتاب اصلا اونو دوست نداشت و مانی جدی نمیگرفت...
بزارم بقیشو؟!

نظرات (۱۷)

Loading...

توضیحات

پارت1 داستان هوای بارانی(خودم نوشتم نظر بدین)

۱۷ لایک
۱۷ نظر

مثل همیشه با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم..روی تختم دراز کشیده بودم و به بیرون پنجره نگاه میکردم..یهو تلفنم زنگ خورد..گوشی رو جواب دادم:
_الو؟ سلام مانی:سلامو زهرمار! _چرا!! مانی:خبر مرگت! هزار دفعه گفتم وقتی من نیستم و مهتاب چیزی پرسید بد من رو نگو! _مگه چی گفتم! مانی:حالا میمردی اون خاطره تصادف رو تعریف نمیکردی؟! _کدوم رو میگفتم؟ توی رستوران که بدتر بود؟ مانی:اصلا لال میشدی..توکه یه عمره لالی! اونموقع هم خفه خون بگیر! خیلی بهتر میشه _خودتو گول نزن! چرا نمیخوای باور کنی مهتاب عاشقت نیست؟! هرچی باشه من پسر خالش هستم بهتر میفهمم مانی:خب منم تقریبا فامیلش هستم! _احیانا چیکارش هستی؟! مانی:پسر عموی پسر خالش^^ _گم شو! حوصله ندارم.فعلا خداحافظ مانی:توکه هیچوقت حوصله نداری ادم سرد! خداحافظ...
تلفن رو قطع کردم و رفتم توی فکر..مانی پسر عموم و بهترین دوستم بود..هر2 تا هم توی کارخونه پدرهامون کار میکردیم و تقریبا وضع مالی خوبی داشتیم..من25 سالم و مانی26 سالش بود و عاشق دخترخالم(مهتاب) بود..درحالی مهتاب اصلا اونو دوست نداشت و مانی جدی نمیگرفت...
بزارم بقیشو؟!