من تمام تلاشمو کردم:>>"کپشن"
ویدیو رو حتما ببینید:>>"با قلبم بازی کرد:>>"
شبانه به سمت دیوار پشتی کاخ می رفت`با عظمتی که دیوار داشت کسی به او شک نمیکرد!
آجر هایی مانند پله در نقطه کور دیوار قرار داشتند! برای حرکت سرباز ها به سمت مخفیگاه طراحی شده بود!...بالا رفت... بالا و بالاتر!... طناب آماده بود`به کمرش گره زد و آرام از سوی دیگر دیوار پایین رفت!
پرید و روی زمین فرود آمد... از این لحظه او دیگر بانوی اول کاخ نبود! دختری از طبقه متوسط جامعه بود!...اما این شب یک شب عادی نبود!...بدون اینکه توجه کسی را جلب کند`کوچه های باریک را طی کرد و به سمت دره ی هان رفت!...اما این دره هم دره ای عادی نبود!...بانویی غیر عادی در شبی غیر عادی به سمت دره ای غیر عادی رفته بود!...دره ای فراموش شده!...دره ای معروف به دره ی مرگ!...
نظرات (۲۳)