از اونجایی که چیزی ندارم که بهت بدم
پس قلبم رو بهت میدم
چیزای زیادی ازت دریافت کردم
که نمیتونم همه شونو بگم
یه سلام آروم و نرم
که حجم زیادی از احساسات منو دربر داره
اگه من اونو بهت بدم
یکم از احساسمو درک میکنی؟
قول میدی وقتی تو تاریکیِ تنهاییم
گریه کردم
منو تو آغوشت آروم کنی؟
که تا صبح تو آغوش گرمت خوابم ببره
آغوشی که همیشه ازش خیلی دور بودم..
.
.
دوست داشتم بتونم الان بگم ''حالم خوبه
درسته خیلی چیزا رو نمیتونم درست کنم
ولی حداقل وقتی شب میشه و باید چشامو ببندم
میتونم یه لبخند داشته باشم''
دوست داشتم صبا با انرژی مضاعف که نکنه امروزم هم از دیروز بدتر شه
و بعدش کل روزا خودمو نگه دارم دربرابر فرو ریختن و تا ته شکستن
بیدار نشم..
...
دوست دارم طور دیگهای شروع کنم برا حلش
اینبارم بدون هیچ خوشحالی و امید خواستنی برا شروع
فقط این تنها راهیه که همه میخوانش...
~♡
نظرات