✙باید خوب باشی✙فیک یونگی✙
✙باید خوب باشی✙فیک یونگی✙پارت شانزدهم✙
آقا ویدیو هم ببینید جمعی از سم هاست((= XD
==16==
(حرفهای یونگی با &، تصوراتش با _ ، حرفهای ا/ت با @،و تصوراتش با + نمایش داده میشن، نویسنده و راوی هم ()، رئیس کمپانی یونگی #)
(ساعت ها گریه کرد.... بدون توقف... تنها کاری که ازش برمیومد... فقط و فقط... گریه کردن بودن... شاید دردناک ترین گریه ممکن.... اشکاش تمام صورتش رو خیس کرده بودن.... یونگی اونو محکم تو بغلش گرفته بود و به حرفاش گوش میداد.... نمیتونست بی تفاوت باشه... اونم آدم بود و نمیتونست از شنیدن این قضیه همچنان آروم بمونه.... کسی که دوسش داشت رو کشته بودن! اونم به بدترین شکل ممکن.... و بدترش این بود که حتی بقیه مردم هم این رو نمیدونستن... همه فکر میکردن جونگهوا، به دلیل خفگی ناشی از آتش سوزی مرده....) /فلش بک/ @(خنده بلند)ساکت شو ببینم! تو کی باشی برا من تعیین تکلیف کنی؟ پررو! ~ها چیه دیوونه؟ بهت میگم عین آدم هر سه وعده غذاییتو بخور! مث اسکلت شدی/: @بینیم بابا مگه مامانمی سرم نق میزنی؟ ~مامانت نیستم ولی میتونم یه پس گردنی بهت بزنم عقلت بیاد سر جاش(¬‿¬) (ادامه در بخش نظرات)
نظرات (۲۰۹)