برخورد صحیح 2 ( شهید ابراهیم هادی )

یا اباالفضل العباس (ع)♥
یا اباالفضل العباس (ع)♥

... خب پسر،تو که برای ناموس خودت اینقدر غیرت داری چرا همان کار اشتباه را انجام می دی؟!
بعد ادامه داد:ببین اگر هر کسی به دنبال ناموس دیگری باشد جامعه از هم می پاشد و سنگ روی سنگ بند نمی شود.
بعد ابراهیم از حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد.حدیث پیامبر اکرم (ص) را گفت که می فرمودند:
« چشمان خود را از نامحرم ببندید تا عجایب را ببینید.»
بعد هم دلایل دیگری آورد.آن پسر هم تأیید می کرد.بعد گفت:تصمیم خودت را بگیر،اگه می خواهی با ما رفیق باشی باید این کارها را ترک کنی.برخورد خوب و دلایلی که ابراهیم آورد باعث تغییر کلی در رفتارش شد.
او به یکی از بچه های خوب محل تبدیل شد.همه خلاف کاری های گذشته را کنار گذاشت.این پسر نمونه ای از افرادی بود که ابراهیم با برخورد خوب و استدلال و صحبت کردن های به موقع،آن ها را متحول کرده بود.
نام این پسر هم اکنون بر روی یکی از کوچه های محله ما نقش بسته است! :)
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
پاییز ۱۳۶۱ بود.با موتور به سمت میدان آزادی می رفتیم.می خواستیم ابراهیم را برای عزیمت به جبهه به ترمینال غرب برسانم.
یک ماشین مدل بالا از کنار ما رد می شد.خانمی کنار راننده نشسته بود که حجاب درستی نداشت.نگاهی به ابراهیم انداخت و حرف زشتی زد.
ابراهیم گفت:سریع برو دنبالش!
من هم با سرعت به سمت ماشین رفتم.بعد اشاره کردیم بیا بغل،با خودم گفتم:این دفعه حتما دعوا می کنه.
اتومبیل کنار خیابان ایستاد.ما هم کنار آن توقف کردیم.
منتظر برخورد ابراهیم بودم.ابراهیم کمی مکث کرد و بعد همینطور که روی موتور نشسته بود با راننده سلام و احوالپرسی گرمی کرد!
راننده که تیپ ظاهری ما و برخورد خانمش را دیده بود،توقع چنین سلام و علیکی را نداشت.
بعد از جواب سلام،ابراهیم گفت:من خیلی معذرت می خوام،خانم شما فحش بدی به من و همه ریش دارها داد.می خواهم بدونم که... راننده حرف ابراهیم را قطع کرد و گفت:خانم بنده غلط کرد،بیجا کرد!
ابراهیم گفت:

شادی روح شهدا صلوات :)

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

برخورد صحیح 2 ( شهید ابراهیم هادی )

۸ لایک
۰ نظر

... خب پسر،تو که برای ناموس خودت اینقدر غیرت داری چرا همان کار اشتباه را انجام می دی؟!
بعد ادامه داد:ببین اگر هر کسی به دنبال ناموس دیگری باشد جامعه از هم می پاشد و سنگ روی سنگ بند نمی شود.
بعد ابراهیم از حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد.حدیث پیامبر اکرم (ص) را گفت که می فرمودند:
« چشمان خود را از نامحرم ببندید تا عجایب را ببینید.»
بعد هم دلایل دیگری آورد.آن پسر هم تأیید می کرد.بعد گفت:تصمیم خودت را بگیر،اگه می خواهی با ما رفیق باشی باید این کارها را ترک کنی.برخورد خوب و دلایلی که ابراهیم آورد باعث تغییر کلی در رفتارش شد.
او به یکی از بچه های خوب محل تبدیل شد.همه خلاف کاری های گذشته را کنار گذاشت.این پسر نمونه ای از افرادی بود که ابراهیم با برخورد خوب و استدلال و صحبت کردن های به موقع،آن ها را متحول کرده بود.
نام این پسر هم اکنون بر روی یکی از کوچه های محله ما نقش بسته است! :)
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
پاییز ۱۳۶۱ بود.با موتور به سمت میدان آزادی می رفتیم.می خواستیم ابراهیم را برای عزیمت به جبهه به ترمینال غرب برسانم.
یک ماشین مدل بالا از کنار ما رد می شد.خانمی کنار راننده نشسته بود که حجاب درستی نداشت.نگاهی به ابراهیم انداخت و حرف زشتی زد.
ابراهیم گفت:سریع برو دنبالش!
من هم با سرعت به سمت ماشین رفتم.بعد اشاره کردیم بیا بغل،با خودم گفتم:این دفعه حتما دعوا می کنه.
اتومبیل کنار خیابان ایستاد.ما هم کنار آن توقف کردیم.
منتظر برخورد ابراهیم بودم.ابراهیم کمی مکث کرد و بعد همینطور که روی موتور نشسته بود با راننده سلام و احوالپرسی گرمی کرد!
راننده که تیپ ظاهری ما و برخورد خانمش را دیده بود،توقع چنین سلام و علیکی را نداشت.
بعد از جواب سلام،ابراهیم گفت:من خیلی معذرت می خوام،خانم شما فحش بدی به من و همه ریش دارها داد.می خواهم بدونم که... راننده حرف ابراهیم را قطع کرد و گفت:خانم بنده غلط کرد،بیجا کرد!
ابراهیم گفت:

شادی روح شهدا صلوات :)

مذهبی