فیک از جانگ کوک ( اخرین گلبرگ) port 9
Port 9
( از دید جانگ کوک )
ساعت ۲ شب بود با بادیگارد هام از پشت قصر ا/ت شون عبور کردیم و من با کمک دوستم جیمین وارد قصر شدم و رفتم توی اتاق ا/ت خواب بود یک امپول با خودم اورده بودم اون رو خیلی اروم به بازوی ا/ت زدم بعد از روی تخت بلندش کردم و توی هوا بغلش کردم و از قصر با هزار بدبختی خارج شدم و رفتم طرف کالسکه از جیمین بابت کمکی که بهم کرده بود تشکر کردم و به راننده گفتم راه بیوفته ، بله ا/ت خانم اگر با من راه نیای این میشه ، رسیدیم به قصر من ( یک نکته : مادر و پدر جانگ کوک مردن برای همین جانگ کوک توی قصر تنهاست ) بردمش توی اتاقم و خوابوندمش روی تخت و لباسام رو عوض کردم و برهنه کنارش دراز کشیدم و چرخوندمش ، صورتش رو به طرف خودم کردم و نگاهش کردم بعد خیلی اروم توی بیهوشیش بوسیدمش بعد کم کم کنارش خوابیدم و بغلش کردم
( صبح )
( از دید ا/ت )
چشمام رو باز کردم و جونگ کوک رو روبه روم دیدم که داره نگاهم میکنه اول هیچ عکسل اعملی نشون ندادم :
+ صبح بخیر ا/ت
یک دفعه گر گرفتم و جیغ و داد کردم و سع کردم ازش جدا بشم به زور گرفته بودم ، اینقدر جیغ و داد کردم که داد زد :
+ بسههههه
اروم گرفتم و نگاهش کردم ، یک دفعه .....
نظرات (۲)