پارت 27 رمان جدال عاشقانه..........از این به بعد اسم دانیال میشه تیام
یاس رفت و 5 دقیقه بعد با تی تی اومد تو منظورم تیامه! پرستارم باهاشون بود
تی تی:عشقم خداروشکر که بهتری
اینو که گفت پقی زدم زیر خنده و گفتم:
-مرسی عجیجم
اینو با لحن بچه گونیه گفتمو و دوباره خندیدم که یاس اومد یه میشگون ازم گرفتو وگفت:
-اگه میخوای از این جا بری خفه شو و بگو نامزد تیامی
جونمممممممممم؟؟ این اگه اخرین مرد رو زمینم باشه من زنش نمیشم ولی اینبارو ندید میگرم چون میخوام از اینجا برم رو کردم سمت تیام و گفتم:
-وای نمیدونی چقدر سرم درد میکنه عزیزم
یاس که چندشش شده بود کلا بدش میاد بیچاره متین دلم براش میسوزه چون باید با این بی احساس سر کنه هیییی مریمم داشت خفه میشد چون میخواست نخنده ایشالله خفه شی از دستت راحت شم
اومد جلو و گفت:تیام فدات شه
یعنی به معنای واقعی بازیگریش صفره اه سر این دوباره خندم گرفت که فقط یه لبخند زدمو گفتم:
-ایشالله فقط میشه منو از اینجا ببری؟
معلوم بود از خندیدنام عصبیه به من چی بازیگریمو ببین حال کن
-نه تورو خدا بیا یه چند تا نوشابه دیگم برا خودت باز کن
-شاتاپ وجی
-خیلی جدیدا از خودت تعریف میکنیا همه حالشون بهم خورد من الم من بلم اه
-برا یه بار باهات موافق دیگه نمیگم
-هه چه عجب
-خوب دیگه یه کار کن کم تر ببینیمت
-هرررررررررررری
که تی تی بعد از صحبت من با وجی گرامیم گفت:
-باشه عزیزم الان میرم کارای ترخیصتو انجام بدم
اینو گفتو با پرستار رفتن بیرون یاسم باهاشون رفت اینا که رفتن مریم شرو کرد به خندیدن و گفت:
-وای خد از این چوب خشک عصبانی این حرفا بعید بود
-لابد یاس یادش داده بود
-خخخ بابا اون که خودشو تو احساسات ضعیفه یکی باید به اون یاد بده
-راست میگیا نکنه زن من داره؟؟
-نه بابا کی میاد زن این شه مگه مغز خر خورده
که در باز شد و اومدن تو و یاس گفت:
-مرخصی
-ناموسا
- اره ناموسا فقط کم تر جیغ جیغ کن
نظرات (۳۴)