پارت 18 رمان جدال عاشقانه
-ای بابا اخه ساعت تو کارو زندگی نداری؟؟؟ ولم کن اه
-پاشه تنبل پاشو برو دانشگاه امروز روز اوله ها!!
-ای بابا وجی تو چی میگی؟؟ خوابم میاد خو
-تا تو باشی نشینی پا کلش!
-خوب بازیش خوبه دیگه بعدشم اخر شب اتکاش عالیه مخزناشم پره
-حالا مگه چی بهت میدن اینو بازی کنی؟؟
-خوب بازیه دیگه!!تازشم خیلی خوبه تو چت هاش میشه کلی پسرارو اکل کردد
-پاشو دیر شد بعدا باهات یه صحبت جدی باید بکنم
-زارت
بلند شدمو دست و صورتم رو شستم بعدم یه ست مشکی زدم با یه ارایش خیلی کم طلایی از مامان خداحافظی کردموصبحونه هم از بچگیم نمیتونستم صبح زود بخورم و تقریبا دوست هم نداشتم .سپهرم خونه نبود ! خنگ شدما خو اونم دانشگاست رفتم وار 206 مشکیم شدم همونی که باهاش خوب حال دانیالو گرفتم حقشه پسره پررو ماشینمو تو پارکینگ گذاشتم و به سمت محوطه دانشگاه رفتم که چشم به اون دوتا منگول افتاد رفتم سمتشونو گفتم:ژ
-سلام بر دوستان منگول حودم
-مریم:سلام بر تو ای منگل تر!
-جونم؟؟؟؟؟
مریم :خخ گفتم سلام بر تو ای منگول تراز ما!
-هر هر بیشعور اصلا من نمیدونم کی این دستگا کپی رو را داده ؟؟
-یاس:مارو ببین بین یه مشت دستگاه کاپی افتادیم
-یاس بگو ببینم خوش گذشت خانوم؟؟
-وای خیلی خوب بود متین خیلی ملاحظه میکرد در کل خیلی خوب بود
-الالا پس شدیدخانوم صد نه نه خانوم پارسیان
یاس:کوفت بیاید بریم دیر شد سحر بعد کلاس همینجا باش
دنیا رو سرم خراب شد اوففففففففففف توروحت اون یه کلاه!
-باشه موفق باشین
مریم:غصه نخور قربونت برم بای
-نه بابا مهم نیس بای
اونا رفتن سرکلاسشون منم داشتم میرفتم روز اول نمیخواتم اتو بدم دستش رفتم یه صندلی گوشه دیوار پیدا کردمو نشتم ...........
نظرات (۱۷)