پارت 18 رمان جدال عاشقانه

۱۷ نظر گزارش تخلف
Jedal_Asheqane
Jedal_Asheqane

-ای بابا اخه ساعت تو کارو زندگی نداری؟؟؟ ولم کن اه
-پاشه تنبل پاشو برو دانشگاه امروز روز اوله ها!!
-ای بابا وجی تو چی میگی؟؟ خوابم میاد خو
-تا تو باشی نشینی پا کلش!
-خوب بازیش خوبه دیگه بعدشم اخر شب اتکاش عالیه مخزناشم پره
-حالا مگه چی بهت میدن اینو بازی کنی؟؟
-خوب بازیه دیگه!!تازشم خیلی خوبه تو چت هاش میشه کلی پسرارو اکل کردد
-پاشو دیر شد بعدا باهات یه صحبت جدی باید بکنم
-زارت
بلند شدمو دست و صورتم رو شستم بعدم یه ست مشکی زدم با یه ارایش خیلی کم طلایی از مامان خداحافظی کردموصبحونه هم از بچگیم نمیتونستم صبح زود بخورم و تقریبا دوست هم نداشتم .سپهرم خونه نبود ! خنگ شدما خو اونم دانشگاست رفتم وار 206 مشکیم شدم همونی که باهاش خوب حال دانیالو گرفتم حقشه پسره پررو ماشینمو تو پارکینگ گذاشتم و به سمت محوطه دانشگاه رفتم که چشم به اون دوتا منگول افتاد رفتم سمتشونو گفتم:ژ
-سلام بر دوستان منگول حودم
-مریم:سلام بر تو ای منگل تر!
-جونم؟؟؟؟؟
مریم :خخ گفتم سلام بر تو ای منگول تراز ما!
-هر هر بیشعور اصلا من نمیدونم کی این دستگا کپی رو را داده ؟؟
-یاس:مارو ببین بین یه مشت دستگاه کاپی افتادیم
-یاس بگو ببینم خوش گذشت خانوم؟؟
-وای خیلی خوب بود متین خیلی ملاحظه میکرد در کل خیلی خوب بود
-الالا پس شدیدخانوم صد نه نه خانوم پارسیان
یاس:کوفت بیاید بریم دیر شد سحر بعد کلاس همینجا باش
دنیا رو سرم خراب شد اوففففففففففف توروحت اون یه کلاه!
-باشه موفق باشین
مریم:غصه نخور قربونت برم بای
-نه بابا مهم نیس بای
اونا رفتن سرکلاسشون منم داشتم میرفتم روز اول نمیخواتم اتو بدم دستش رفتم یه صندلی گوشه دیوار پیدا کردمو نشتم ...........

نظرات (۱۷)

Loading...

توضیحات

پارت 18 رمان جدال عاشقانه

۱۱ لایک
۱۷ نظر

-ای بابا اخه ساعت تو کارو زندگی نداری؟؟؟ ولم کن اه
-پاشه تنبل پاشو برو دانشگاه امروز روز اوله ها!!
-ای بابا وجی تو چی میگی؟؟ خوابم میاد خو
-تا تو باشی نشینی پا کلش!
-خوب بازیش خوبه دیگه بعدشم اخر شب اتکاش عالیه مخزناشم پره
-حالا مگه چی بهت میدن اینو بازی کنی؟؟
-خوب بازیه دیگه!!تازشم خیلی خوبه تو چت هاش میشه کلی پسرارو اکل کردد
-پاشو دیر شد بعدا باهات یه صحبت جدی باید بکنم
-زارت
بلند شدمو دست و صورتم رو شستم بعدم یه ست مشکی زدم با یه ارایش خیلی کم طلایی از مامان خداحافظی کردموصبحونه هم از بچگیم نمیتونستم صبح زود بخورم و تقریبا دوست هم نداشتم .سپهرم خونه نبود ! خنگ شدما خو اونم دانشگاست رفتم وار 206 مشکیم شدم همونی که باهاش خوب حال دانیالو گرفتم حقشه پسره پررو ماشینمو تو پارکینگ گذاشتم و به سمت محوطه دانشگاه رفتم که چشم به اون دوتا منگول افتاد رفتم سمتشونو گفتم:ژ
-سلام بر دوستان منگول حودم
-مریم:سلام بر تو ای منگل تر!
-جونم؟؟؟؟؟
مریم :خخ گفتم سلام بر تو ای منگول تراز ما!
-هر هر بیشعور اصلا من نمیدونم کی این دستگا کپی رو را داده ؟؟
-یاس:مارو ببین بین یه مشت دستگاه کاپی افتادیم
-یاس بگو ببینم خوش گذشت خانوم؟؟
-وای خیلی خوب بود متین خیلی ملاحظه میکرد در کل خیلی خوب بود
-الالا پس شدیدخانوم صد نه نه خانوم پارسیان
یاس:کوفت بیاید بریم دیر شد سحر بعد کلاس همینجا باش
دنیا رو سرم خراب شد اوففففففففففف توروحت اون یه کلاه!
-باشه موفق باشین
مریم:غصه نخور قربونت برم بای
-نه بابا مهم نیس بای
اونا رفتن سرکلاسشون منم داشتم میرفتم روز اول نمیخواتم اتو بدم دستش رفتم یه صندلی گوشه دیوار پیدا کردمو نشتم ...........