مردی که در خواب مُرد...."کپشن"
سال ها در عذاب زندگی کردم!"
سال ها به این فکر کردم که نتونستم نجات`ات بدم!"
سال ها خودم رو از زیبایی هایِ زندگی دور کردم!"
نتونستم یک شب بدونِ اینکه به تو فکر کنم بخوابم!"
شب و روز رویایِ من مرگِ تو شده بود"
برایِ من لحظاتِ زندگی معنایی نداشتند!"
چون تو زندگیِ من بودی و نابود شدی!"
و این من بودم که تورو نابود کردم!"
نمیدونم چطور!...ولی الان، میتونم همه چیز رو تغییر بدم!"
نمیدونم چطور!...ولی به 3 سالِ پیش برگشتم!"
ساعت 6:24 دقیقه`ست...تصادف ساعت 6:30 اتفاق افتاد!"
الان من باید...باید تورو نجات بدم!"
میتونم بالاخره زندگی کنم؟...بدونِ اینکه در عذاب باشم؟..."
تو واقعا بی`رحمی!...تو منو کشتی و در زندگی زندانی کردی!"
اجازه مرگ رو ازم گرفتی و به من عذابِ ابدی دادی!"
این بار....هر طوری شده...تورو نجات میدم!"
"عملیات موفقیت آمیز"
"ببینم!؟...اون همون پسره که تو روزنامه فروشی کار میکرد نیست؟"
"آره خودشه!...مُرده؟...جوون بود که!..."
نفر سومی که از کنار آن دو نفر رد میشد : "آره مُرده...اونم زمانی که خواب بوده...."
نظرات (۴)