رمان ترسناک "بی خواب"- پارت 15

۹ نظر گزارش تخلف
LeviAckerman
LeviAckerman

-جاستین ، سردمه ! بیا پنجره رو ببند !
تو این فکرم که آیا چیزی به اسم کارما وجود داره ؟
c0ff33: هستی ؟
تو این فکرم که چیکار کردم که حقم چنین زندگی ای است .
اما میدونم چیکار باید بکنم تا تغییرش بدم.
wolfboy: یه چیزی برای گرفتم
c0ff33: چی برام گرفتی ؟
wolfboy:هدیه
c0ff33: خدای من چیه ؟
wolfboy: بهت نشون میدم
+حاضری ؟
c0ff33:آرررررره
wolfboy: imgfile:ring_1.jpg
c0ff33: *هووووورا*
wolfboy: خوشت میاد ؟
c0ff33: خدای من ، خیلی خوشگله
+چی روش حک شده ؟ نمیتونم بخونمش
wolfboy: "برای همیشه"
+میخوام وقتی همدیگه رو دیدیم ، بدمش به تو
c0ff33: کِی ؟
+کِی ؟
wolfboy: دوسم داری ؟
c0ff33: دوستت دارم
+خدای من خیلی خوشگله . دوستت دارم
+ *مُردن*
wolfboy: خخخخ . اینکار رو نکن
-جاستین!
wolfboy: من باید برم
c0ff33: باشه
+دوستت دارم
+دوستت دارم
خودم رو از تخت بیرون میکشم ، با قدم هایی آهسته از کنار آن صورت های سفید و سیاه رد میشم و به طرف در اتاقش میرم
-دارم میام ، مامان
***
c0ff33: خدای من
+خدای من
چشمانم رو باز میکنم . حدود نمیه‌شبه . خانه اون قدر ساکته که میتونم صدای نفس کشیدنش رو بشنوم .صدای زنگ لپتاپم اونقدر بلنده که حتی مرده رو بیدار میکنه . درحالی که پنجره چتم با اسمش پر میشه ، روی کنترل درجه صدا میزنم .
c0ff33: گرگی
+هستی ؟
+خواهش میکنم
wolfboy: چی شده ؟
c0ff33: خدای من ، مامانم
wolfboy: مامانت چی شده ؟
c0ff33: کامپیوترم رو بررسی کرد
+پیام ها رو خوند
+عکس هایی رو که برات فرستادم ، دید
سرمایی از ستون فقراتم میگذره . بنظر نمیاد که بتونم به درستی نفس بکشم .
wolfboy: 0-o
+چی گفت ؟
c0ff33: خب معلومه حسابی عصبانی شد
wolfboy: باشه باشه . آروم باش
c0ff33: گفت اینترنتم رو قطع میکنه

نظرات (۹)

Loading...

توضیحات

رمان ترسناک "بی خواب"- پارت 15

۹ لایک
۹ نظر

-جاستین ، سردمه ! بیا پنجره رو ببند !
تو این فکرم که آیا چیزی به اسم کارما وجود داره ؟
c0ff33: هستی ؟
تو این فکرم که چیکار کردم که حقم چنین زندگی ای است .
اما میدونم چیکار باید بکنم تا تغییرش بدم.
wolfboy: یه چیزی برای گرفتم
c0ff33: چی برام گرفتی ؟
wolfboy:هدیه
c0ff33: خدای من چیه ؟
wolfboy: بهت نشون میدم
+حاضری ؟
c0ff33:آرررررره
wolfboy: imgfile:ring_1.jpg
c0ff33: *هووووورا*
wolfboy: خوشت میاد ؟
c0ff33: خدای من ، خیلی خوشگله
+چی روش حک شده ؟ نمیتونم بخونمش
wolfboy: "برای همیشه"
+میخوام وقتی همدیگه رو دیدیم ، بدمش به تو
c0ff33: کِی ؟
+کِی ؟
wolfboy: دوسم داری ؟
c0ff33: دوستت دارم
+خدای من خیلی خوشگله . دوستت دارم
+ *مُردن*
wolfboy: خخخخ . اینکار رو نکن
-جاستین!
wolfboy: من باید برم
c0ff33: باشه
+دوستت دارم
+دوستت دارم
خودم رو از تخت بیرون میکشم ، با قدم هایی آهسته از کنار آن صورت های سفید و سیاه رد میشم و به طرف در اتاقش میرم
-دارم میام ، مامان
***
c0ff33: خدای من
+خدای من
چشمانم رو باز میکنم . حدود نمیه‌شبه . خانه اون قدر ساکته که میتونم صدای نفس کشیدنش رو بشنوم .صدای زنگ لپتاپم اونقدر بلنده که حتی مرده رو بیدار میکنه . درحالی که پنجره چتم با اسمش پر میشه ، روی کنترل درجه صدا میزنم .
c0ff33: گرگی
+هستی ؟
+خواهش میکنم
wolfboy: چی شده ؟
c0ff33: خدای من ، مامانم
wolfboy: مامانت چی شده ؟
c0ff33: کامپیوترم رو بررسی کرد
+پیام ها رو خوند
+عکس هایی رو که برات فرستادم ، دید
سرمایی از ستون فقراتم میگذره . بنظر نمیاد که بتونم به درستی نفس بکشم .
wolfboy: 0-o
+چی گفت ؟
c0ff33: خب معلومه حسابی عصبانی شد
wolfboy: باشه باشه . آروم باش
c0ff33: گفت اینترنتم رو قطع میکنه