...help... I lost myself again
اینکه خودش را گم کرده مانند این است که دیگر به خودش فکر نمی کند و تنها به عشقش فکر می کند. به شدت عاشق اوست و نمی داند چگونه ذهنش را از او خالی کند. می داند اگر او بازگردد درد بیشتری خواهند کشید.
رابطه شان به پایان رسیده و آن را دفن شده می داند اما از طرفی با خود می گوید اگر دوباره به رابطه بازگردد چه می شود؟ آیا دوباره عشقشان شعله ور خواهد شد؟....
او می خواهد همه چیز را فراموش کند اینکه چگونه این شخص دوستش داشته را دیگر در ذهنش نمی خواهد. اگر لمس کردن او و لب های او را بتواند فراموش کند که البته غیر ممکن است می تواند به سراغ شخصی دیگر برود و ذهنش را آزاد کند.
به یاد آوردن او برایش بسیار دشوار است برای همین میخواهد مانند دود ناپدید شود. مردن در بی توجهی در واقع حالت کسی که دوستش دارد به خودش است به او می گوید چطور می توانی نسبت به من بی توجه باشی؟
....
پایان این رابطه را به یک مراسم تشیع جنازه تشبیه کرده. کسانی که برای مرگشان گریسته می شود و دوباره به خاطر می آیند گویی دوباره به زندگی بازگشته اند اما معشوق او احساسی ندارد....
Six feet under
I can’t help but wonder
If our grave was watered by the rain
Help, I lost myself again
But I remember you
شش فوت زیر زمین
نمی تونم کمکی کنم اما امیدوارم
اگه قبرمون با بارون آبیاری شد
کمک، من دوباره خودمو گم کردم
اما تو رو یادم میاد
....
نظرات (۴)