رمان انیمهای تنفس طوفان/ typhoon breath_ پارت ۵۰:
نجات پیدا کردم! ولی یوتا لامصب ک ول کن نبود! همینطور یه ریزورورور! بسه بابا فکت چاکید! دستمو روی دهنش گزاشتم تا خفه بشه...بعد هم گوشیمو از تو جیبم دراوردم تا ببینم کی زنگیده یهو با دیدن عکس دلقک مانند آتوبه نیشم تا پس کلم وا شد! داداشم گلی به جمالت! یوتا جون شکر میون کلامت باید ج بدم! زدم رو پاسخ و گوشی رو گزاشتم کنار گوشم... صدای آتوبه تو گوشی پیچید-الو بزغاله؟
...
نظرات (۴)