Jin
ʲⁱⁿ
یه وقتایی هم هست که دلم میخواد همه چیز رو بذارم و برم. برم و همه چیز رو فراموش کنم. انگار که هیچی نبوده و نیست. آزاد و رها. بی چیزِ بی چیز. تک و تنها تو یه جنگل، یه غار، یه جای دور. دور از همه ی تعاملات و رنج ها و خوبی و بدی های انسانی. دور از همه ی خاطرات و تعلقاتم. اما راستش من خودم خوب میدونم که هیچوقت اینکارو نمیکنم. که هیچوقت نمیرم. میدونم که من آدمش نیستم و همیشه همونیم که یه جا وایمیسته و میمونه و همه چیز رو به جون میخره. من اینا رو میدونم و این، همه چیز رو بدتر میکنه و زخمم رو عمیق تر
نظرات