رمان عروس استاد پارت 10

رمان عروس استاد

۲۱ ویدیو
Bandage machine -۲۱ / ۲۰

رمان عروس استاد پارت 19

۰ نظر گزارش تخلف
Bandage machine
Bandage machine

با استرس وارد کلاس شدم ،با دیدن میلاد به سمتش رفتم و کنارش نشستم.
جزوه مو باز کردم و گفتم
_هیچی بلد نیستم.
خندید:
_تو کنار من بشین خودم ردیفت می کنم
هیچ وقت دلمو به تقلب خوش نمی کردم،مشغول خوندن شدم که با صدای بچه ها فهمیدم تهرانی اومده. همهمه بلند شد و هر کس به یه طریقی می خواست امتحان و کنسل کنه
تهرانی با اخمای در همش کلاس رو از نظر گذروند،با دیدن من اخماش بیشتر در هم رفت و گفت
_شما خانم مجد…
یه کم ترسیدم از نگاهش اما با عزت نفس گفتم
_بله.
اشاره ای به صندلی خالی ردیف آخر کرد و گفت
_جاتونو عوض کنید .
نگاهی به میلاد انداختم که با غضب به تهرانی نگاه می کرد،ناچارا سری تکون دادم و بلند شدم.
توی یکی از ردیف های آخر تک و تنها نشستم.
تهرانی با یکی دو جمله صدای همه رو قطع کرد طوری که هیچ کس نفس هم نمی کشید .
برگه ها پخش شد،با دیدن سوالات تازه فهمیدم که هیچی حالیم نیست.حتی جواب یکیشونم بلد نبودم .
با حالت زار هر سوال رو می خوندم و قیافم در هم تر میشد. با شرایط من مگه میشد درس خوند ؟
داشتم زیر لب غر می زدم که حضور یک نفرو بالای سرم حس کردم.می دونستم تهرانیه،دستمو زیر چونه م زدم و سرمو بلند نکردم تا اخمای در هم رفته و تهدید نگاهش رو ببینم.
زل زده بودم سوالات که برگه ای جلوم گذاشته شد
با تعجب سرم رو بلند کردم که دیدم تهرانی از کنارم عبور کرد .
به برگه نگاه کردم و با دیدن جواب سوالات چشمام از حدقه بیرون زد.
باورم نمیشد بخواد جوابا رو سر امتحان بهم بده.

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

رمان عروس استاد پارت 19

۴ لایک
۰ نظر

با استرس وارد کلاس شدم ،با دیدن میلاد به سمتش رفتم و کنارش نشستم.
جزوه مو باز کردم و گفتم
_هیچی بلد نیستم.
خندید:
_تو کنار من بشین خودم ردیفت می کنم
هیچ وقت دلمو به تقلب خوش نمی کردم،مشغول خوندن شدم که با صدای بچه ها فهمیدم تهرانی اومده. همهمه بلند شد و هر کس به یه طریقی می خواست امتحان و کنسل کنه
تهرانی با اخمای در همش کلاس رو از نظر گذروند،با دیدن من اخماش بیشتر در هم رفت و گفت
_شما خانم مجد…
یه کم ترسیدم از نگاهش اما با عزت نفس گفتم
_بله.
اشاره ای به صندلی خالی ردیف آخر کرد و گفت
_جاتونو عوض کنید .
نگاهی به میلاد انداختم که با غضب به تهرانی نگاه می کرد،ناچارا سری تکون دادم و بلند شدم.
توی یکی از ردیف های آخر تک و تنها نشستم.
تهرانی با یکی دو جمله صدای همه رو قطع کرد طوری که هیچ کس نفس هم نمی کشید .
برگه ها پخش شد،با دیدن سوالات تازه فهمیدم که هیچی حالیم نیست.حتی جواب یکیشونم بلد نبودم .
با حالت زار هر سوال رو می خوندم و قیافم در هم تر میشد. با شرایط من مگه میشد درس خوند ؟
داشتم زیر لب غر می زدم که حضور یک نفرو بالای سرم حس کردم.می دونستم تهرانیه،دستمو زیر چونه م زدم و سرمو بلند نکردم تا اخمای در هم رفته و تهدید نگاهش رو ببینم.
زل زده بودم سوالات که برگه ای جلوم گذاشته شد
با تعجب سرم رو بلند کردم که دیدم تهرانی از کنارم عبور کرد .
به برگه نگاه کردم و با دیدن جواب سوالات چشمام از حدقه بیرون زد.
باورم نمیشد بخواد جوابا رو سر امتحان بهم بده.