...
یادمه خیلی به این کارکتر های انیمه حسودیم می شد مثلا هاول پدر سوخته یا یه سری دیگه که اسمشون رو نبرم بهتره کلا
وقتی دنیای قشنگش رو می دیدم وقتی احساسات قشنگش رو حس می کردم بدون اختیار بهش احساس پیدا می کردم که چقدر دوستش دارم و اون احساسات منو مثل یه حبه قند گذاشته زیر زبونش و ابش می کنه برام عجیب بود اون که اصلا وجود مادی نداشت الان پس چی رو ازم گرفته
برام جالب بود و حسودی می کردم بهش که من الان یه ادم واقعیم ولی می تونم شبیه اون احساسات یه شخص رو مثل حبه قند بزارم تو دهنم بعد اونم اب بشه و هیچ کاری هم نتونه انجام بده چون فکر کنم واقعا خیلی شیرین باشه و لذت بخش یه لذت عجیب و رویایی و صدرصد ابدی احساسی که هیچوقت امیزش جنسی نمی تونه داشته باشه چون مزخرفه وقتی بجای تصاحب جسم فانی یه ادم یه چیزی رو بخوای نشونه بگیری که فانی نیست و خود بیچارش هم صاحبش نیست و بعدا هم که عصبانی بشه نمی تونه پس بگیره حتی نمی تونی شاکی هم باشی
گذشت زمانم چروکیدش نمی کنه برعکس با مرور زمان لذتش مدام بیشتر بیشتر و بیشتر میشه خوشکلتر قشنگتر جذاب تر
نظرات