پارت 12 رمان جدال عاشقانه ................دیگه نمیزارم اصرار نفرمایید خخخخخ حالا انگار اصرار میکنید:/
شققق خوردم به یه چیز سفت که سرمو بالا کردمو خوردم به یک جفت چشم قهوه ای با رگه ها عسلی !! ااا اینکه گوریل خودمونه !ایششش مار از پونه بدش میاد در خونش سبز میشه اومدم برم که گفت:
-چیزی یادت نرفته؟؟
شونه هامو بالا انداختمو گفتم: نوچ
- خیلی پررویی !
- تا چشت دراد
اومد جواب برم که سپهر دستمو از پشت گرفت :
-میکشمت سحر ابرومو بردی!
-سپهر تورو خدا شیکر خوردم خو به من چه مگه دل و قلوه نمیدادید؟؟
-سحر خفه شوهاااا!!
- باشه تو ولم کن
- هه زرنگی؟؟
-سپهر جون هرکی دوست داری ولک کن خونه هر کاری خواستی بکن (منحرفا منحرف نباشین-_-)
اومد جواب بده که یاس اومد بیرو نو گفت:
- سحی متین اینا نیمدن؟؟
سحی؟؟؟ جونم بابا اسم من همینجوریش کمه سحی دیگه چه صیغه ایه!
که نمیدونم متین از کجا پیداش شد و گفت:
-همین جام خانومم
- اوا کی اومدید؟؟
-یه 5 دقیقه پیش
- پس چرا تو نیومدین؟؟
- آخه داشتیم دعوای سحر خانومو فک کنم دوست پسرشونو میدیم
ها؟؟ بر؟؟ دوست پسر چه خریه رو کردم سمت متین گفتم:
- اشون بردارم هستن سپهر
متین :اا ببخشید خوشبختم اقا سپهر
سپهر:منم همین طور
بعدم سپهر با اون گوریلو سهندم دست داد که مریم از فروشگاه اومد بیرونو با همه سلامو احوال پرسی کرد رو کردم سمت سپهرو گفتم:
-سپهر جونم من گشنمه!
-بسه من هنوز با تو قهرم!
-مریم :باشه سحر بیا بریم مهمون من
سپهر:اگه من مرده باشم شما مهمون کنید
خدایا هلپپپپپپپ بابا باز شروع شد
- آخه....
-آخه نداره مریم خانوم بفرمایید اصلا امروز همه نهار مهمون من !
همه راه افتادیمو رفتیم سمت یه چلو کبابی وای من که عاشق کبابم
- سپهر من چلو کباب نگینی میخوام
- زیادت نشه
- تو نگران نباش بعدشم نمیشه نترس
دانیال اومد روبه روی ما وایسادو گفت:بهتره من دیگه برم مرسی از دعوتتون
سپهر:اقا دانیال قابل نمیدونین.........
پریدم وسط حرفش :لابد نمیدونن دیگه بیا بریم
و سپهرو دنبال خودم کشیدم :این چه کاری بود؟؟
-وقتی نمیخواست چرا اصرار میکردیم ؟؟
-اما زشت بود کارت -
سپهر توروخدا کوفتم نکن دیگه بیا بریم
- از دست تو
.........یکمش مونده بود گزاشتم تو نظارت
نظرات (۷۸)