Volume 0%
Press shift question mark to access a list of keyboard shortcuts
میانبرهای صفحه کلید
پخش/توقفSPACE
افزایش صدا
کاهش صدا
پرش به جلو
پرش به عقب
زیرنویس روشن/خاموشc
تمام صفحه/خروج از حالت تمام صفحهf
بی صدا/با صداm
پرش %0-9
00:00
00:00
00:00
 

حاجات مردم و نعمت خدا 2 ( شهید ابراهیم هادی )

یا ابوالفضل العباس (ع) ۲ ⁦♥️
یا ابوالفضل العباس (ع) ۲ ⁦♥️

... عصر بود که ماشین را آورد.پرسیدم:کجا می خواستی بری!؟ گفت:هیچی،مسافرکشی کردم! با خنده گفتم:شوخی می کنی!؟
گفت:نه،حالا هم اگه کاری نداری پاشو بریم،چند جا کار داریم.
خواستم بروم داخل خانه.گفت:اگر چیزی در خانه دارید که استفاده نمی کنی مثل برنج و روغن با خودت بیاور.
...

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

حاجات مردم و نعمت خدا 2 ( شهید ابراهیم هادی )

۱۲ لایک
۰ نظر

... عصر بود که ماشین را آورد.پرسیدم:کجا می خواستی بری!؟ گفت:هیچی،مسافرکشی کردم! با خنده گفتم:شوخی می کنی!؟
گفت:نه،حالا هم اگه کاری نداری پاشو بریم،چند جا کار داریم.
خواستم بروم داخل خانه.گفت:اگر چیزی در خانه دارید که استفاده نمی کنی مثل برنج و روغن با خودت بیاور.
رفتم مقداری برنج و روغن آوردم.بعد هم رفتیم جلوی یک فروشگاه.و ابراهیم مقداری گوشت و مرغ و... خرید و آمد سوار شد.از پول خردهایی که به فروشنده می داد فهمیدم همان پول های مسافرکشی است.
بعد با هم رفتیم جنوب شهر،به خانه چند نفر سر زدیم.من آن ها را نمی شناختم.ابراهیم در می زد،وسائل را تحویل می داد و می گفت:ما از جبهه آمده ایم،این سهمیه شماست! ابراهیم طوری حرف می زد که طرف مقابل احساس شرمندگی نکند.اصلا هم خودش را مطرح نمی کرد.
بعدها فهمیدم خانه هایی که رفتیم،منزل چند نفر از بچه های رزمنده بود.مرد خانواده آن ها در جبهه حضور داشت.برای همین ابراهیم به آن ها رسیدگی می کرد.کارهای او مرا به یاد سخن امام صادق (ع) انداخت که می فرمایند:«سعی کردن در برآوردن حاجت مسلمان بهتر از هفتاد بار طواف دور خانه خداست و باعث در امان بودن در قیامت می شود.»
این حدیث نورانی چراغ راه زندگی ابراهیم بود.او تمام تلاش خود را در جهت حل مشکلات مردم به کار می بست.:)
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
دوران دبیرستان بود.ابراهیم عصرها در بازار مشغول به کار می شد و برای خودش درآمد داشت.متوجه شد یکی از همسایه ها مشکل مالی شدیدی دارد.آن ها علیرغم از دست دادن مرد خانواده،کسی را برای تامین هزینه ها نداشتند.
ابراهیم به کسی چیزی نگفت.هر ماه وقتی حقوق می گرفت،بیشتر هزینه آن خانواده را تامین می کرد! هر وقت در خانه زیاد غذا پخته می شد،حتما برای آن خانواده می فرستاد.این ماجرا تا سال ها و تا زمان شهادت ابراهیم ادامه داشت و تقریبا کسی به جز مادرش از آن اطلاعی نداشت.
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
شخصی به سراغ ابراهیم آمده بود.قبلا آبدارچی بوده و حالا بیکار شده بود.تقاضای کمک مالی داشت‌....


شادی روح شهدا صلوات :)

مذهبی