رمان گرگ سفید پارت 5
گرگ سفید به ولبه ایی رسید ایی رسید که یه کوتوله داشت جلوی اون اهنگری میکرد گرگ سفید جلو رفت کوتوله با اخم کرد و با عصبانیت گفت چیکار داری ؟ گرگ سفید قلب اژدها را به اون نشان داد کوتوله قلب رو بده گرگ سفید قلب رو داد کوتوله قلب رو گرفت وگفت دو روز طول میکشه تا اون موقع تو کلبه من بمون گرگ سفید وارد کلبه شد و سط کلبه به تکه سنگ استوانه شکلی بود که شمشیری در وسط ان گیر کرده بود گرگ سفید در گوشه ای از خانه نشست و خوابید فردا بیدار شد و رفت دنبال شکار یک گوزن زد و اورد شب کنار اتیش نشستن و مقداری گوشت خوردن وقتی گرگ سفید خوابید و خواب دید که ماه کامل است بعد تکه چرمی که on dead به او داده بود شروع به درخشیدن کرد و نوشته هایی روی ان مشخص شد بعد گرگ سفید از خواب بیدار شد چند دقیقه بعد کوتوله اومد و گفت حاضر شده وقتی گرگ سفید از کلبه اومد بیرون دید که دست کوتوله یه شمشیر بزرگ هست کوتوله گفت کف دستت رو زخمی کن گرگ سفید همین کارو کرد و شیمشیر رو گرفت و شمشیر مقداری خون گرگ را گرفت و اتشین شد گرگ سفید خیلی هیجان زده شد کوتوله جواب داد این یه شمشیر با درجه افسانه ای هیست حواست بهش باشه گرگ سفید تکه چرم رو روی دسته شمشیر بست و روی پشت خودش گرفت و خواست از اونجا بره که کوتوله گفت وایسا بیا دنبالم وارد خونه شدن کوتوله از کنار در یه کیف چرمی بهش داد گفت برای سفر به درد میخوره بعد از دور گردنش دارود و طرف. تخته سنگ روفت و.....
توضیحات
گرگ سفید = گرگ سفید گرگینه است فقط اسمش گرگ سفید هست
ممنون که میخونید
نظرات (۴)