رمان کره ای جنون عشق قسمت 9پارت1

۱۰ نظر گزارش تخلف
ihan and amber(خدای مظلومیت)
ihan and amber(خدای مظلومیت)

_نه بابا فقط قیافه هاشون به همجنس بازا میخوره
_اهان از اون لحاظ حالا تا شب نشده بریم این کشورتون که اینقدر پزشو میدی ببینیم در برابره کره حرفی واسه گفتن داره یا نه!!
_باشه بریم فقط زود لباساتو بپوش
از روی ناچاری یه مانتو مشکی که بیشتر شبیه بولیز(اگه اشتباه ننوشته باشم)و یه شال قرمزو شلوار قرمز و کفش مشکی پوشیدم برگشتم ببینم هاجین اماده شده یا نه که با دیدن قیافش از خنده مکزیکی میرفتم
من:اخه دخترواین چه طرز لباس پوشیدنه
_مگه چشه این به این خوشگی!!خوشگل نیست!؟؟
_چرا هست ولی با این نمیتونی بیای بیرون
_چرا!؟؟
_خب دیگه قانونشه
(اخه یه تاب بفش با شلوارک صورتی و کفش های بنفش پوشیده بود )
از لباسای خودم یه لباس که هم خنک باشه هم قابل پوشیدن تو ایران باشه بهش دادم و رفتیم تو حیاط با افتاب گرمی که بهم خورد از اومدن به ایران پشیمون شدم اخه تو این گرما با این لباسا!؟؟؟نظرم عوض شد و سریع رفتم تو اتاقم و یه تیپ پسرونه زدم و با هاجین رفتم قرارشد ببرمش دماوند و جاهای دیدنی ..بعد از رفتن به دماوند نزدیک یه پارک نگه داشتم و قرارشد یه خورده پیاده روی کنیم ..همونطور که داشتیم پیاده میرفتیم هاجین به مسخره دستمو گرفت و گفت:شوهرم منو میخوای کجا ببری!؟؟بعدم هردو زدیم زیرخنده که دیدم یکیواز پشت سرمون گفت:همونجا بمونید ببینم هردو به سمت صدا برگشتیم و با دیدن مامور نیروی انتظامی درجا خشکم زد هردوی مارو بردن کلانتری و ازمون نصبتمونو خواستن با خودم گفتم بگم دوستشم پدرمو درمیارن بگم دخترم بدتره واسه همین گفتم نامزدیم بعدم زنگ زدن به مامانم و بابام که بیاد بعد از اومدنشون مارو ازاد کردن و برگشتیم خونه از خستگی داشتم میمردم مامان و بابا دعوت بودن خونه دوست مامانم که شوهرشم از کارمندای شرکت بابا تو ایران بود ازمام خواستن بریم ولی قبول نکردیم بعد از خودن شام بحث شرط بندی و به رخ کشیدن هیکل بین پسرا بود و قرارشد سر 3شیشه مشروب شرط بندی کنن هرکی ببره اون 3تای دیگه (گفتن باید ما دوتام باشیم)هرکاری برنده گفت انجام بدن ...

ادامه در پارت بعدی.....

نظرات (۱۰)

Loading...

توضیحات

رمان کره ای جنون عشق قسمت 9پارت1

۱۵ لایک
۱۰ نظر

_نه بابا فقط قیافه هاشون به همجنس بازا میخوره
_اهان از اون لحاظ حالا تا شب نشده بریم این کشورتون که اینقدر پزشو میدی ببینیم در برابره کره حرفی واسه گفتن داره یا نه!!
_باشه بریم فقط زود لباساتو بپوش
از روی ناچاری یه مانتو مشکی که بیشتر شبیه بولیز(اگه اشتباه ننوشته باشم)و یه شال قرمزو شلوار قرمز و کفش مشکی پوشیدم برگشتم ببینم هاجین اماده شده یا نه که با دیدن قیافش از خنده مکزیکی میرفتم
من:اخه دخترواین چه طرز لباس پوشیدنه
_مگه چشه این به این خوشگی!!خوشگل نیست!؟؟
_چرا هست ولی با این نمیتونی بیای بیرون
_چرا!؟؟
_خب دیگه قانونشه
(اخه یه تاب بفش با شلوارک صورتی و کفش های بنفش پوشیده بود )
از لباسای خودم یه لباس که هم خنک باشه هم قابل پوشیدن تو ایران باشه بهش دادم و رفتیم تو حیاط با افتاب گرمی که بهم خورد از اومدن به ایران پشیمون شدم اخه تو این گرما با این لباسا!؟؟؟نظرم عوض شد و سریع رفتم تو اتاقم و یه تیپ پسرونه زدم و با هاجین رفتم قرارشد ببرمش دماوند و جاهای دیدنی ..بعد از رفتن به دماوند نزدیک یه پارک نگه داشتم و قرارشد یه خورده پیاده روی کنیم ..همونطور که داشتیم پیاده میرفتیم هاجین به مسخره دستمو گرفت و گفت:شوهرم منو میخوای کجا ببری!؟؟بعدم هردو زدیم زیرخنده که دیدم یکیواز پشت سرمون گفت:همونجا بمونید ببینم هردو به سمت صدا برگشتیم و با دیدن مامور نیروی انتظامی درجا خشکم زد هردوی مارو بردن کلانتری و ازمون نصبتمونو خواستن با خودم گفتم بگم دوستشم پدرمو درمیارن بگم دخترم بدتره واسه همین گفتم نامزدیم بعدم زنگ زدن به مامانم و بابام که بیاد بعد از اومدنشون مارو ازاد کردن و برگشتیم خونه از خستگی داشتم میمردم مامان و بابا دعوت بودن خونه دوست مامانم که شوهرشم از کارمندای شرکت بابا تو ایران بود ازمام خواستن بریم ولی قبول نکردیم بعد از خودن شام بحث شرط بندی و به رخ کشیدن هیکل بین پسرا بود و قرارشد سر 3شیشه مشروب شرط بندی کنن هرکی ببره اون 3تای دیگه (گفتن باید ما دوتام باشیم)هرکاری برنده گفت انجام بدن ...

ادامه در پارت بعدی.....