پارت 8 رمان جدال عاشقانه

۲۷ نظر گزارش تخلف
Jedal_Asheqane
Jedal_Asheqane

- سلام مامی
-سلام بگو ببینم چیشد؟؟
تصمیم گرفتم از اون گوریل چیزی نگن !
- عالی بو خیل باحالن هم متین هم دوستاش
- خوب باشه پس برو استراحت کن برای شام صدات کنم
- اکی
اومدم تو اتاقم لباسمو دراوردمو خودمو پرت کردم رو تخت گوشیمو دراوردمو شروع کردم کلش بازی کردن اخ که من عاشقشم هولاااااا ارچرام لول 6 شد کم کم چشمام داشت سنگین میشد اوپس ساعت پنجه دوساعته دارم بازی میکنم ! بهتره یه چرت بزنم
..............
اواخر شهریور بود هفته دیگه قبل از شروع دانشگاه عروسی متینو یاس بود دیگه اون گوریلو ندیده بودم بهتر!! والا امروز قرار بود برم دنبال اون تا تا لباس بخریم البته یاس لباسشو سفارش داده بود منو مریم لباس میخواستیم بخریم . گوشیم زنگ خورد اسم مریم با اون عکس افتضاح یواشکی که ازش گرفته بودم افتاد رو صفحه تصمیم گرفتم اذیتش کنم از اون جایی که تو تقلید صدا استادم صدامو کلفت کردمو گفتم :
- بله بفرمایید
- ببخشید میشه گوشیو بدین سحر جان
خخ سحر جان!هرکی ندونه فک میکنه خیلی با ادبه !
-سحر؟؟؟؟؟ ما سحر نداریم
- ببخشید اما این شماره دوست من سحره
-خانوم اشتباه گرفتین نه اوه بله این شماره واگذار شده صاحب خط تصادف کرده و فوت شده
مریم که معلوم بود ترسیده گفت:
-آ......آ.....قا... شو......خ..ی میکنین و زد زیر گریه
اه اه اه چه زود باور خوبه 3 روز پیش رفتیم بیرون !
دیگه بسشه گفتم : خخخخخخ حقته باو خودمم سحر نترس من تا تو ویاسو نکشم خودم نمیمیرم
مریم جیغی زدو گفت :میکشمت سحر بیچارت میکنم الاغ نفهم داشتم سکته میکردم
- تو زود باوری به من چه !بعدشم حرص نخور خانوم زند شیرت خشک میشه
-خخخخخخففففففففففههههههههه شو سحر مردشورتو ببرن اصلا من نمیام برو بمیرررر
- ای بابا ببخشید من شیکر خوردم اصلا غلط کردم خوبه ؟ تو فقط بیا اخه سلیقت حرف نداره
- پس بگو چرا منو میخوای......
-نه نه اصلا
- خوب باشه بابا نیم ساعت دیگه دم در باش حیف دلرحمم
- بوس بوس بای

نظرات (۲۷)

Loading...

توضیحات

پارت 8 رمان جدال عاشقانه

۱۶ لایک
۲۷ نظر

- سلام مامی
-سلام بگو ببینم چیشد؟؟
تصمیم گرفتم از اون گوریل چیزی نگن !
- عالی بو خیل باحالن هم متین هم دوستاش
- خوب باشه پس برو استراحت کن برای شام صدات کنم
- اکی
اومدم تو اتاقم لباسمو دراوردمو خودمو پرت کردم رو تخت گوشیمو دراوردمو شروع کردم کلش بازی کردن اخ که من عاشقشم هولاااااا ارچرام لول 6 شد کم کم چشمام داشت سنگین میشد اوپس ساعت پنجه دوساعته دارم بازی میکنم ! بهتره یه چرت بزنم
..............
اواخر شهریور بود هفته دیگه قبل از شروع دانشگاه عروسی متینو یاس بود دیگه اون گوریلو ندیده بودم بهتر!! والا امروز قرار بود برم دنبال اون تا تا لباس بخریم البته یاس لباسشو سفارش داده بود منو مریم لباس میخواستیم بخریم . گوشیم زنگ خورد اسم مریم با اون عکس افتضاح یواشکی که ازش گرفته بودم افتاد رو صفحه تصمیم گرفتم اذیتش کنم از اون جایی که تو تقلید صدا استادم صدامو کلفت کردمو گفتم :
- بله بفرمایید
- ببخشید میشه گوشیو بدین سحر جان
خخ سحر جان!هرکی ندونه فک میکنه خیلی با ادبه !
-سحر؟؟؟؟؟ ما سحر نداریم
- ببخشید اما این شماره دوست من سحره
-خانوم اشتباه گرفتین نه اوه بله این شماره واگذار شده صاحب خط تصادف کرده و فوت شده
مریم که معلوم بود ترسیده گفت:
-آ......آ.....قا... شو......خ..ی میکنین و زد زیر گریه
اه اه اه چه زود باور خوبه 3 روز پیش رفتیم بیرون !
دیگه بسشه گفتم : خخخخخخ حقته باو خودمم سحر نترس من تا تو ویاسو نکشم خودم نمیمیرم
مریم جیغی زدو گفت :میکشمت سحر بیچارت میکنم الاغ نفهم داشتم سکته میکردم
- تو زود باوری به من چه !بعدشم حرص نخور خانوم زند شیرت خشک میشه
-خخخخخخففففففففففههههههههه شو سحر مردشورتو ببرن اصلا من نمیام برو بمیرررر
- ای بابا ببخشید من شیکر خوردم اصلا غلط کردم خوبه ؟ تو فقط بیا اخه سلیقت حرف نداره
- پس بگو چرا منو میخوای......
-نه نه اصلا
- خوب باشه بابا نیم ساعت دیگه دم در باش حیف دلرحمم
- بوس بوس بای