رمان عشق ابدی پارت 10..ادامش تو نظرات..فقط به درخواست دوست عزیزم ادامشو گزاشتم چون طرفدار زیادی نداشت رمانم.
**
کلاس که تموم شد و استاد یا همون ماهان خسته نباشید گفت همگی انگار از بند ازاد شدن سریع وسایلشونو جمع کردن و رفتن...منم سعی داشتم که وسایلمو زود جمع کنم که ولی بازم دیر شد چون وقتی بلند شدم از کلاس برم بیرون دیدم کلاس خالیه خالیه و فقط منو ماهان تو کلاسیم...استرس گرفتم...نمیخواستم باهاش چشم تو چشم شم...هنوز امادگیشو نداشتم...سریع کولمو ...
نظرات (۲)