قسمت ۴۲ رمان my doctor ادامه پارت قبلی
بعد با لبخند بهم خیره شد . منم خندیدم و گفتم:(اره خوب و بیانه بخاطر اینکه نگرانتون کردم)
ولی اون چیزی نگفت و همونجوری داشت با لبخند بهم نگا میکرد.
امو چیزی شده ؟ با کمی تعجب به لباسام نگاه کردم و گفتم:( چیزی شده ؟چرا چیزی نمیگی؟)
...
نظرات (۱۵)