گوه هم برایتان دماغش را گرفت
+«چرا کشتیش؟»
-«امر به معروف و نهی از منکرم رو گوش نداد. خدا هم گفته ای پیامبر! جهاد کن علیه کفار.»
+«عذاب قوم لوط رو شنیدی؟ با اینکه خدا گفته بود تصمیم رو واگذار کردم به خودتون اما بازم کشت. یادم نبود از شماها نباید توقع داشت.»
+«اصلا چرا تجاوز میکنی؟»
-«تا بهشت نره.»
+«یعنی باکره از غربال رد نمیشه؟»
-«تا جهاد کنم در راه خدا.»
-«برای جهنم بقیه نذر و نیاز میکنی؟»
+«تو هم هدفت لخت شدنه.»
-«شما به امان الله. تو یکی بیا جلو، گوساله!»
+«من گوساله نیستم، معترضم.»
-«معترض از کی تا حالا بقیه رو مجبور میکنه ضد عقایدش حرف بزنه؟ آزادی بیان فقط واسه آتئیسمها و لیبرالیسمهاست؟»
-«میخواستن شروع نکنن به کشتن و ضدیت با ما!»
+«سگ پاچه گرفت، میری دندون خر میگیری؟ حالا یکی هنوز در خریته و حقیقت رو نمیبینه اما دلیل نمیشه شعار بدی زن زندگی آزادی و زیر پاتم لگد بزنی به اون.»
-«اینها کار خود نظامه نه من.»
+«آره اصلا تقصیر ننه باباته که باهم شب جمعهها داشتن و به مانع، قانع نبودن.»
-«نه این وری نه اون وری.»
+«خلاصه که گوه هم شما دوتا قشر رو میبینه میگه بو میاد چه برسه به ما.»
نظرات (۱)