نمیدانم چه بگویم...
یا حتی نمیدانم...از کجای این قصه برایت بگویم...
اما یه چیز را خوب میدانم...
تا چشم بستم و گشودم...
تو را دیدم در این فصل از قصه زندگی ام...
ای فصل زیبای زندگی...
لبان خندانت...نگاه مهربانت...و قلبی شاد و خوشحال بودنت... از جمله آرزوهایی ست که برایت دارم.

♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️

حدیث و دابی نازنینم...یوچلا و مانترا مهربانم...و فاطمه زهرا و سانیا و ماه فراموشی عزیز دلم... تولدتون کلییییی مبااااررررک دوستای دوست داشتنیممم:قلب::هدیه::قلب:... امیدوارم با هر قطره قطره سوختن و آب شدن شمع های روی کیک تولد تون...غم و غصه های زندگی تون کم و کمتر،شادی قلب تون بیشتر و بیشتر و به آرزوهای قشنگ زندگی تون برسید:قلب::هدیه::قلب:

تقدیم به نگاه مهربونتون...
------------

و بلهههههه بالاخره این میکس هم ساخته شد:خنده::گریه:..(خیلی تلاشیدم که زودتر از این تمومش کنم:خنده::خجالت: ولی واقعا نشد هر کار کردم:ناراحت: میخواستم خیلی خوشگل بشهههه اما...هعییی آخرش این شد:ناراحت:)