رمان کره ای جنون عشق قسمت8پارت2

۲۳ نظر گزارش تخلف
ihan and amber(خدای مظلومیت)
ihan and amber(خدای مظلومیت)

مامانم با موهای ژولیده به کمد تکیه داده بود وداشت جلوی افتادنشو میگرفت ولی تمام وسایلش که شامل لباس و شلوار و شلوارک و....می شد روی زمین پخش شده بودو باباهم کنار دیواربود و اینه قدی کنار دیوار هم که سه تیکه عاج داربود روی زمین خورد شده بود وقسمتایی از پای بابارو بریده بودوپاهاش زخمی شده بود و واسه اینکه پاروی شیشه ها نزاره تکون نمیخورد!!بعد از اینکه از شوک صحنه رو به رو دراومدم بدو به سمت مامان رفتم و محکم کمد رو هل دادم که سرجاش وایساد و به سوکی گفتم تو میخوای همینطور نگاه کنی!؟؟با این حرفم سوکی به خودش اومد و دمپایی ها کنارتخت رو پوشید و به سمت بابا رفت و بابارو رو کولش سوارکرد و اورد کنارتخت پایینش اورد و دست از کتف و کمرش گرفت معلوم بود حسابی درد گرفته منم رفتم و با تلفن شماره داخلی 1رو گرفتم که به اتاق اقا کریم و زنش وصل میشد و گفتم سریع بیان و ماجرارو خلاصه و مفید واسش گفتم بعد از 4دقیقه اون و خانومش بعد از در زدن اومدن توی اتاق زنش یه جارو خاک انداز دستش بود و اقاکریم هم یه جعبه کمک های اولیه ....خانومش رفت خرده شیشه هارو جمع کرد و توی اشغالی پایین تخت ریخت و لباس و چیزارو جمع کرد
اقا کریم هم تیکه های شیشه رو از پای بابا دراورد و چسب و باند زد روشون بعد از شب بخیر گفتن رفتیم به اتاقامون که بخوابیم وارد اتاقم که شدم دیدم هاجین راحت گرفته خوابیده منم یواش دراز کشیدم پیشش یه 20دقیقه روی تخت وول خوردم ولی خوابم نگرفت دیدم فایده نداره تصمیم گرفتم برم پایین و یه خورده قدم بزنم وارد سالن شدم یه نگاهی به میز انداختم که همونجور ضرف و قابلمه غذا و شیشه های مشروب روش بود رفتم جمعشون کردم و خواستم برم تو حیاط که حس خستگی دوباره به بدنم هجوم اورد واسه همین پشیمون شدم و رفتم که بخوابم دیدم که چراغ اتاق پسرا هنوز روشنه و لای در یه خورده بازه




ادامه درنظرات(حتما برید بخونید جای حساسشه)

نظرات (۲۳)

Loading...

توضیحات

رمان کره ای جنون عشق قسمت8پارت2

۱۰ لایک
۲۳ نظر

مامانم با موهای ژولیده به کمد تکیه داده بود وداشت جلوی افتادنشو میگرفت ولی تمام وسایلش که شامل لباس و شلوار و شلوارک و....می شد روی زمین پخش شده بودو باباهم کنار دیواربود و اینه قدی کنار دیوار هم که سه تیکه عاج داربود روی زمین خورد شده بود وقسمتایی از پای بابارو بریده بودوپاهاش زخمی شده بود و واسه اینکه پاروی شیشه ها نزاره تکون نمیخورد!!بعد از اینکه از شوک صحنه رو به رو دراومدم بدو به سمت مامان رفتم و محکم کمد رو هل دادم که سرجاش وایساد و به سوکی گفتم تو میخوای همینطور نگاه کنی!؟؟با این حرفم سوکی به خودش اومد و دمپایی ها کنارتخت رو پوشید و به سمت بابا رفت و بابارو رو کولش سوارکرد و اورد کنارتخت پایینش اورد و دست از کتف و کمرش گرفت معلوم بود حسابی درد گرفته منم رفتم و با تلفن شماره داخلی 1رو گرفتم که به اتاق اقا کریم و زنش وصل میشد و گفتم سریع بیان و ماجرارو خلاصه و مفید واسش گفتم بعد از 4دقیقه اون و خانومش بعد از در زدن اومدن توی اتاق زنش یه جارو خاک انداز دستش بود و اقاکریم هم یه جعبه کمک های اولیه ....خانومش رفت خرده شیشه هارو جمع کرد و توی اشغالی پایین تخت ریخت و لباس و چیزارو جمع کرد
اقا کریم هم تیکه های شیشه رو از پای بابا دراورد و چسب و باند زد روشون بعد از شب بخیر گفتن رفتیم به اتاقامون که بخوابیم وارد اتاقم که شدم دیدم هاجین راحت گرفته خوابیده منم یواش دراز کشیدم پیشش یه 20دقیقه روی تخت وول خوردم ولی خوابم نگرفت دیدم فایده نداره تصمیم گرفتم برم پایین و یه خورده قدم بزنم وارد سالن شدم یه نگاهی به میز انداختم که همونجور ضرف و قابلمه غذا و شیشه های مشروب روش بود رفتم جمعشون کردم و خواستم برم تو حیاط که حس خستگی دوباره به بدنم هجوم اورد واسه همین پشیمون شدم و رفتم که بخوابم دیدم که چراغ اتاق پسرا هنوز روشنه و لای در یه خورده بازه




ادامه درنظرات(حتما برید بخونید جای حساسشه)