❤جیمین خاطره❤
داشتم واسه رفتن وسایلمو جمع میکردم فردا حرکته-_^ شبوبزور خوابیدم ...صب خیلی زود بلند شدم صبحونمو خوردم ساعت 9 پرواز داریم با ملیس میرم قراره بیاد دنبالم صدای زنگ در اومد رفتم درو باز کردم ملیس بود از دیدنم انقد خوشحال بود پرید بقلم ...بعدش گفت وسایلتو جمع کردی؟گفتم همه چی آمادس بعدش رفتیم فرودگاه خیلی هیجان داشتم هردومون داشتیم از خوشحالی میمردیم سوار هواپیما ک شدیم نمیدونم چی شد ولی مث ک خوابم برده بود باصدای ملیس ک میگفت خاطره رسیدیم بیدار شدم ...رفتیم یه هتل ملیس ک از خستگی افتاد رو تخت خوابید منم کارای فن ساین رو کردم نزدیک ترین فن ساین دو روز دیگس خیلی خوبه تا اون موقع یکمی تو شهر میگردیم وسایلی ک واسه جیمین آورده بودمو چک کردمو عکسای جیمینمو میدیم ملیس از خواب بلند شد و رفت یه چیزی خرید بخوریم شبم رفتیم یه دوری تو شهر زدیم و غذاهای معروف سئول رو خوردیم خیلی خیلی ذوق داشتم ببینمش..رفتیم هتل خوابیدیم صبح بلند شدیم امروزم رفتیم گردش...فردا همون روزیه که منتظرشم وایییی انقد جیغ زدم ملیس دیوونه شد البت خودشم جیغ میزنه ^_-.. بلخره صب شد وااایی چجوری تااا ساعت 4 صب کنیم ؟...نشستیم فیلم دیدیم تااا ساعت 3 شد حاضر شدیم ک بریم تو صف فن ها وایستادیم تا نوبتمون شد نفر سوم اون بود خیلی ذوق داشتم اولی وی بود و دومی جی هوپ با وی حرف زدم یکی سر به سرم گذاشت انقد میخواستم ببینمش ک نمیتونستم با جی هوپ و وی حرف بزنم رسیدم بهش زبونم بند اومد بهم سلام داد وگفت چی شده ؟..معلومه خیلی استرس داری ..منم گفتم نه من خوبم گفت مطمئنی؟ گفتم ارع بعد دستامو گرفت گفت آروم باش و حرفایه دلتو بهم بگو ..انگار میدوسچی میخوام بگم منم شروع کردم به حرف زدن و گریه کردم جیمین اشکامو پاک کرد گفت آروم باش کاملن درکم کرد دستمو بوسید و گفت از بودنت خیلی ممنونم منم گفتم اینحرفیه ک من بید بزنم بعدش وسایلی ک براش اورده بودمو دادم بهش و خدافظی کردم بقیه اعضا رو هم دیدم بعدش رفتیم هتل با ملیس تمرینامونو کردیم اخه آزمون کار آموزی داریم خدا کنه قبول شیم و دیع برنگردیم ایران..تمرینامونو کردیم شب (ادامه در نظرات)
نظرات (۱۲)