تنها جا'ایی که بهار ندارد!"کپشن؛داستان'ای کوتاه!"

۲۷ نظر گزارش تخلف
آـلاـله-بهـ دـرود"
آـلاـله-بهـ دـرود"

داستان'ای کوتاه
نام:تنها جا'ایی که بهار ندارد!
پیشنهاد:در هنگام مطالعه داستان این آهنگ رو گوش کنید:>>>"https://uupload.ir/view/boku_dake_ga_inai_machi_(erased)_ost_orchestra_(hereson)_ldk8.mp3/"
زندگیِ پر از چالشِ من،بالاخره به پایان رسید...
در انتظارِ تولدِ فلاکت بارِ بعدیِ خود'ام هستم!
دیگر امید'ای به بهتر شدن'اش ندارم!"
زندگیِ قبلیِ خود'ام را به یاد نمیاور'ام...اما مطمئن'ام آنجا هم بو'ای از خوشی نبرده بودم"
در این زندگی به عنوانِ خدمتکار'ای که ارباب'اش به جرم خیانت به امپراطوری اعدام شد و با خوردنِ سم به زندگی'اش پایان داده شد...متولد شدم"
یعنی این دنیا و خدایِ اون' برایِ زندگیِ بعدِ من چه نقشه'ای دارند؟"
شاهدِ بدنِ بی جانِ خود'ام بودم که در دره انداخته میشد"دقیقا مثل یک آشغال!"
عذاب آور بود!"حتی آن خیانتکار هم(منظور ارباب'اش در این زندگی است) قبل از مرگ'اش خوش و خرم زندگی کرد! پس چرا من نباید خوشحال باشم؟"
گرمایِ تابنده'ای در پشتِ خودم حس کردم' آه...پس وقتِ بردن'ام رسیده!"
از رویِ زمین بلند شدم و به همراهِ نور به حرکت در اومدم"
همینطور که حرکت میکردیم از اون نور پرسید'ام:
-نه اینکه کنجکاو باشم!تو میدونی در زندگیِ بعدی با چه عنوانی متولد میشم؟! تنها محضِ اطلاع'ام"
(عدمِ پاسخ دهی)
-خب میتونی بگی الان به کجا میریم؟"
(بدونِ پاسخ)
فکر کنم باید تسلیم بشم!"
بادِ خنک'ای به صورت'ام میخورد!چشمان'ام را بستم"
-امیدوار'ام واقعا خدایی وجود داشته باشه؛حداقل میتونم به'اش التماس کنم زندگیِ بعدی'ام بهتر باشه"
زیرِ پا'ام تازگیِ لزجی رو حس کردم'وقتی چشما'ام رو باز کردم...خودم رو در زیباترین باغ'ای که دیده بودم،مشاهده کردم"
باغ'ای که کمترین فاصله رو با آسمون داشت"
برگِ درختان سبز بود؛اما این دیگر چه نوع سبز'ای است؟"
قدم برداشتم'سبزه ها که از تازگیِ بی نظیری برخوردار بودن"
متوجه شدم نورِ تابنده دیگر همراه'ام نیست"
اینجا کجا'است؟!"
بهشت؟...."
*اینجا بهشت نیست!اینجا ابدیت'اه!
-ابدیت؟....."
ادامه داستان در قسمتِ بعدی!

نظرات (۲۷)

Loading...

توضیحات

تنها جا'ایی که بهار ندارد!"کپشن؛داستان'ای کوتاه!"

۳۴ لایک
۲۷ نظر

داستان'ای کوتاه
نام:تنها جا'ایی که بهار ندارد!
پیشنهاد:در هنگام مطالعه داستان این آهنگ رو گوش کنید:>>>"https://uupload.ir/view/boku_dake_ga_inai_machi_(erased)_ost_orchestra_(hereson)_ldk8.mp3/"
زندگیِ پر از چالشِ من،بالاخره به پایان رسید...
در انتظارِ تولدِ فلاکت بارِ بعدیِ خود'ام هستم!
دیگر امید'ای به بهتر شدن'اش ندارم!"
زندگیِ قبلیِ خود'ام را به یاد نمیاور'ام...اما مطمئن'ام آنجا هم بو'ای از خوشی نبرده بودم"
در این زندگی به عنوانِ خدمتکار'ای که ارباب'اش به جرم خیانت به امپراطوری اعدام شد و با خوردنِ سم به زندگی'اش پایان داده شد...متولد شدم"
یعنی این دنیا و خدایِ اون' برایِ زندگیِ بعدِ من چه نقشه'ای دارند؟"
شاهدِ بدنِ بی جانِ خود'ام بودم که در دره انداخته میشد"دقیقا مثل یک آشغال!"
عذاب آور بود!"حتی آن خیانتکار هم(منظور ارباب'اش در این زندگی است) قبل از مرگ'اش خوش و خرم زندگی کرد! پس چرا من نباید خوشحال باشم؟"
گرمایِ تابنده'ای در پشتِ خودم حس کردم' آه...پس وقتِ بردن'ام رسیده!"
از رویِ زمین بلند شدم و به همراهِ نور به حرکت در اومدم"
همینطور که حرکت میکردیم از اون نور پرسید'ام:
-نه اینکه کنجکاو باشم!تو میدونی در زندگیِ بعدی با چه عنوانی متولد میشم؟! تنها محضِ اطلاع'ام"
(عدمِ پاسخ دهی)
-خب میتونی بگی الان به کجا میریم؟"
(بدونِ پاسخ)
فکر کنم باید تسلیم بشم!"
بادِ خنک'ای به صورت'ام میخورد!چشمان'ام را بستم"
-امیدوار'ام واقعا خدایی وجود داشته باشه؛حداقل میتونم به'اش التماس کنم زندگیِ بعدی'ام بهتر باشه"
زیرِ پا'ام تازگیِ لزجی رو حس کردم'وقتی چشما'ام رو باز کردم...خودم رو در زیباترین باغ'ای که دیده بودم،مشاهده کردم"
باغ'ای که کمترین فاصله رو با آسمون داشت"
برگِ درختان سبز بود؛اما این دیگر چه نوع سبز'ای است؟"
قدم برداشتم'سبزه ها که از تازگیِ بی نظیری برخوردار بودن"
متوجه شدم نورِ تابنده دیگر همراه'ام نیست"
اینجا کجا'است؟!"
بهشت؟...."
*اینجا بهشت نیست!اینجا ابدیت'اه!
-ابدیت؟....."
ادامه داستان در قسمتِ بعدی!