یه متن که قبلا نوشته بودم احساس کردم بهتره اینجام بزارمش=^=
وقتی اتفاق بدی توی کتاب شگفت انگیز زندگیت افتاد
فقط چندین ورق بزن و به جلو برو
ارزش نداره بخاطر چند صفحه غمگین سیاه
کتاب رو نصفه نیمه رهایی کنی
به هر حال توی هر داستانی
باید لحظات غمگین کنار لحظات شاد باشن تا
یه داستان جالب زیبا رو کنار هم خلق کنن
پر از رنگ های زندگی
این زمینی که روش قدم میزاریم به حد کافی خاکستری خونین شده
چرا ماهام با بستن کتاب زندگی
افسوس خوردن برای گذشته اتفاقات دردناکی که افتاده
همه چیزو خاکستری کنیم
درخشندگی فوق العاده ستاره ها رو نمبینم
اون رنگ های زیبا که فقط با باز کردن چشمامونو قدم گذاشتن
توی مسیر نور ستاره ها مشخص میشن
خاطرات دردناک گذشته تغییر ناپذیرن با به دنبال رفتنشون
چیزی جز بیشتر غرق شدن توی اعماق تاریکی نصیبمون نمیشه
نخ های سرخ سرنوشت توی سراسر زندگیمون کشیده شدن
فقط کافیه چشمامونو باز کنیم درخشنده ترینشو دنبال کنیم
اون وقت کائنات برامون ارزوی موفقیت میکنن
شاید هر بار که اون نخ ها رو گرفتم تاریکی اون نخ های سرخ رنگ
الوده سیاه کرد
ولی دلیل نداره باز هم به خودم فرصتی ندم
(دنباله متن پایین داخل کامنت ها)
نظرات (۱۲)