.
میام ازت بنویسم، حس میکنم سرم از مغزم داره جدا میشه. ننویسم هم که قصهی رسم هزارتو داخل یه دایرهی بسته هست.
آخرش هم اژدهای دست سوختهای هستم که از فرار مرحم تو، دستم رو فوت میکنم.
میام ازت بنویسم، حس میکنم سرم از مغزم داره جدا میشه. ننویسم هم که قصهی رسم هزارتو داخل یه دایرهی بسته هست.
آخرش هم اژدهای دست سوختهای هستم که از فرار مرحم تو، دستم رو فوت میکنم.
نظرات (۲)