اون،چه‌حسی‌بهت‌میده؟")

۸۰ نظر گزارش تخلف
SanHi|سآنهی [گفتم‌این‌آغازپایان‌ندارد..!]
SanHi|سآنهی [گفتم‌این‌آغازپایان‌ندارد..!]

"آیدای‌من،
این پرنده، در این قفس تنگ نمی‌خواند.اگر میبینی خفه و لال و خاموش است به این جهت است...
بگذار فضا و محیط خودش را پیدا کند تا ببینی چگونه در تاریک‌ترین شب ها، آفتابی‌ترین روزها را خواهد سرود.
به من بنویس تا هردم و هرلحظه بتوانم آن را بشنوم.
به من بنویس تا یقین داشته باشم که تو هم مثل من در انتظار آن شب سفیدی.
به من بنویس که میدانی این سکوت و ابتذال، زاییده‌ی زندگی در این زندانی است که مال ما نیست، که خانه‌ی ما نیست، که شایسته‌ی ما نیست.
به من بنویس که تو هم در انتظار سحری هستی که پرنده ی عشق ما در آن آواز خواهدخواند.
احمد تو
29 شهریور 1342"

نظرات (۸۰)

Loading...

توضیحات

اون،چه‌حسی‌بهت‌میده؟")

۳۰ لایک
۸۰ نظر

"آیدای‌من،
این پرنده، در این قفس تنگ نمی‌خواند.اگر میبینی خفه و لال و خاموش است به این جهت است...
بگذار فضا و محیط خودش را پیدا کند تا ببینی چگونه در تاریک‌ترین شب ها، آفتابی‌ترین روزها را خواهد سرود.
به من بنویس تا هردم و هرلحظه بتوانم آن را بشنوم.
به من بنویس تا یقین داشته باشم که تو هم مثل من در انتظار آن شب سفیدی.
به من بنویس که میدانی این سکوت و ابتذال، زاییده‌ی زندگی در این زندانی است که مال ما نیست، که خانه‌ی ما نیست، که شایسته‌ی ما نیست.
به من بنویس که تو هم در انتظار سحری هستی که پرنده ی عشق ما در آن آواز خواهدخواند.
احمد تو
29 شهریور 1342"