222222
ضربان ممتد، به مغلطههایی که میکرد ادامه میداد. عرق میریخت، در پیشگاه کشیش به موعظههایش دامنه میداد. عرقی سرد، خودش هم نمیدانست چه میگوید، تا بناگوش دهانش باز بود و در کنار اعتراف به گناهان ساختار اعمالش را مجهول میکرد. کشیش در اتاق اعتراف از وظایفش به خوبی شانه خالی میکرد، خمیازهای میکشید و ادامه حرفهای مرد را، برخلاف شرع، یادداشت میکرد. دفترچه خاطراتی داشت برای خودش با انبوهی از گناهان ریز و درشت. کشیش یا بهتر بگوییم، پدر آن منطقه، روز ها مردم را از گناهانی تطهیر میکرد و دینی را موعظه ...
نظرات (۲)