Volume 0%
Press shift question mark to access a list of keyboard shortcuts
میانبرهای صفحه کلید
پخش/توقفSPACE
افزایش صدا
کاهش صدا
پرش به جلو
پرش به عقب
زیرنویس روشن/خاموشc
تمام صفحه/خروج از حالت تمام صفحهf
بی صدا/با صداm
پرش %0-9
بارگذاری تبلیغ
00:00
00:00
00:00
 

ولی من میخواستم اونجا باشم و شوگا My amygdala رو فریاد بزنم.........(تو کپ میخوام دلنوشته بنویسم هرکسی دوست داشت بخونه)

۱ نظر گزارش تخلف
FAFA
FAFA

همیشه دلم میخواست شجاع باشم اما همیشه ترسو بودم توی شیش سالگی رفتار های مامانم بهم یاد داد باید بهش دروغ بگم شخصیتم تبدیل شد یه نقاب مطابق میل مامانم خیلی وقته که سعی میکنم درکش کنم اینکه چرا با اینکه ادعا داره دوسم داره انقدر رفتارش باهام عجیبه اینکه وقتی 12 سالم بود یکی از معلم هام بهش گفت اینده دخترت توی هنر روشنه بفرستش کلاس هنر اما به جاش منو دوباره کلاس زبان ثبت نام کرد اونم پیش همون معلمی که بیش از هزار بار بهش گفته بودم ازش میترسم و اون معلم اذیتم میکنه
...

نظرات (۱)

Loading...

توضیحات

ولی من میخواستم اونجا باشم و شوگا My amygdala رو فریاد بزنم.........(تو کپ میخوام دلنوشته بنویسم هرکسی دوست داشت بخونه)

۵ لایک
۱ نظر

همیشه دلم میخواست شجاع باشم اما همیشه ترسو بودم توی شیش سالگی رفتار های مامانم بهم یاد داد باید بهش دروغ بگم شخصیتم تبدیل شد یه نقاب مطابق میل مامانم خیلی وقته که سعی میکنم درکش کنم اینکه چرا با اینکه ادعا داره دوسم داره انقدر رفتارش باهام عجیبه اینکه وقتی 12 سالم بود یکی از معلم هام بهش گفت اینده دخترت توی هنر روشنه بفرستش کلاس هنر اما به جاش منو دوباره کلاس زبان ثبت نام کرد اونم پیش همون معلمی که بیش از هزار بار بهش گفته بودم ازش میترسم و اون معلم اذیتم میکنه
من دلم برا دوچرخم تنگ شده همونی که وقتی 9 سالم بود فروختیش تا من از خونه بیرون نرم....ولی مامان یه سوال چرا از 9 سالگیم به بعد منو قایم کردی؟من بچه بدی بودم؟خودت که دوستامو انتخاب میکردی رفتار منم که همیشه باب میلت بود ولی چرا من تو خونه حبس شدم؟ میدونی مامان من همیشه تنها بودم حتی راز هامو بهت نگفتم دلیل اینکه بین 5 تا 6 سالگیم کابوس میدیدم یا اینکه چرا توی سن خیلی کم توی 8 سالگیم اون سوالو پرسیدم ازت میدونی ارزوم بود یه بار بپرسی اون بار که بعد از اینکه با بچه ها رفتی بازی چی شد که یهو با وحشت و گریه و لباسای خاکی برگشتی دوس داشتم بپرسی منم برات تعریف کنم چی شد و تو مقصرارو تنبیه کنی اما تو نپرسیدی به جاش من تنبیه شدم به خاطر کثیف شدن لباسام ولی میدونی استارت ساخت نقاب و دروغ گفتن بهت از همون جا خورد یه بچه پنج ساله که از یه کابوس بیرون اومده بود به امید بغل گرم مامانش اما تنبیه نسیبش شد میدونی اون موقع هم عید بود به خاطر همینه که از عید متنفرم چون دوباره اون اتفاق رو زندگی میکنم
مامان من ارزو دارم بتونم نفس بکشم ولی تو هر مثل اب جلوی نفسم رو میگیری مثلا همین امروز چند بار ازت خواستم منو ببری بیرون نبردی!میدونی چی شد اونقد حالم بد بود که دوباره اشتباه کردم
تیغ اطلاح بابارو من ورداشتم ولی تو هیچ وقت نفهمیدی حتی متوجه زخمای عمدی روی بدنم نمیشی مثلا عصر که ازت باند خواستم چرا نپرسیدی واسه چی میخوای؟شاید من فقط همین سوال رو نیاز دارم