فیک اسمات جونگ کوک Hidden love پارت 1

۱۶۸ نظر گزارش تخلف
کام آن نیو کیم فمیلی
کام آن نیو کیم فمیلی

خب این فیک رو تو اپارات گذاشتم فعلا دو تا پارتشو نوشتم امید وارم خوشتون بیاد



(علامت ا.ت/ علامت کوک = تا اخر فیک)
/با صدای ساعت و بدن درد شدید چشامو باز کردم این افریته باز منو گرفت به کتک اخخخ بدنم درد میکنه تازه اینجا از این میکشم باید برم مدرسه اونجا هم کوک اذیتم میکنه من مین ا.ت هستم بابامم مین یونگیه اون از وضعیتم خبر نداره بیشتر اوقات خارج از کشوره الانم تقریبا 2 ساله که رفته من 8 سال پیش مادرمو از دست دادم و بابام با اصرار عمه هام با این افریته ازدواج کرد بابام هیچوقت به اسم کوچیک صداش نکرد یا بهش دست نزد اون خالصانه و پاک عاشق مامانم بود من فقط 9 سالم بود که مامانمو از دست دادم این خیلی دردناکه به صفحه گوشی زل زده بودم منتظر بودم قبل رفتن به مدرسه با بابا حرف بزنم کلافه شده بودم بلاخره زنگ زد سریع جواب دادم.
ی:اوه خانم مین مثل اینکه خیلی منتظر بودی سریع جواب دادی نذاشتی دو تا بوق بخوره بچه
/سلام بابایی خوبی؟
ی:تو خوب باشی چرا من بد باشم؟
/من خوبم
ی:چه خبر چیکار میکنی؟
/هیچی کار خاصی نیست انجام بدم
ی:خب کسی که اذیتت نمیکنه؟
ای کاش میتونستم بهش بگم ولی میترسیدم بدترشو سرم بیاره دستمو بالا و اوردمو صورتمو خاروندم اصلا حواسم نبود کبودی کنار لبمو صورتمو با بدبختی با کرم پودر پنهون کردم خواستم چیزی بگم که با چشای قرمز و عصبی بابام موجه شدم.
/بابا مشکلی پیش اومده؟
ی:صورتت چرا کبوده؟
/اه چیزی نیست بابا فقط خوردم به میز
ی:ا.ت دروغ که نمیگی؟
/نه بابا جونم کی میای؟
ی:شاید به زودی
/منتظرتم بابا
ی:باشه هانا کوچولو کاری نداری؟
/هق نه
ی:هی ببخشید نمیخواستم ناراحت بشی فقط زیادی شبیه مامانتی من دیگه میرم مدرست دیر میشه
/ممنون بابا خدافظ
ی:خدافظ
/:از بابا قطع کردم کولمو برداشتم و سمت مدرسه رفتم حداقلش این بود گرسنگی نمیکشم رسیدم مدرسه و بله اول از همه اینو دیدم.
=سلام جوجه
/گیرم علیک امر؟
=فعلا چیزی نیست امری بود صدات میکنم
/ببند بابا
=هی تاوان این بلبل زبونیاتو بد میدی بچه
/ویییییی ترسیدممممم
=هه میبینیم
رفتم سر کلاس معلم اومد درسو شروع کرد که یاد یه چیزی افتاد وای نههههههه.........

نظرات (۱۶۸)

Loading...

توضیحات

فیک اسمات جونگ کوک Hidden love پارت 1

۱۰ لایک
۱۶۸ نظر

خب این فیک رو تو اپارات گذاشتم فعلا دو تا پارتشو نوشتم امید وارم خوشتون بیاد



(علامت ا.ت/ علامت کوک = تا اخر فیک)
/با صدای ساعت و بدن درد شدید چشامو باز کردم این افریته باز منو گرفت به کتک اخخخ بدنم درد میکنه تازه اینجا از این میکشم باید برم مدرسه اونجا هم کوک اذیتم میکنه من مین ا.ت هستم بابامم مین یونگیه اون از وضعیتم خبر نداره بیشتر اوقات خارج از کشوره الانم تقریبا 2 ساله که رفته من 8 سال پیش مادرمو از دست دادم و بابام با اصرار عمه هام با این افریته ازدواج کرد بابام هیچوقت به اسم کوچیک صداش نکرد یا بهش دست نزد اون خالصانه و پاک عاشق مامانم بود من فقط 9 سالم بود که مامانمو از دست دادم این خیلی دردناکه به صفحه گوشی زل زده بودم منتظر بودم قبل رفتن به مدرسه با بابا حرف بزنم کلافه شده بودم بلاخره زنگ زد سریع جواب دادم.
ی:اوه خانم مین مثل اینکه خیلی منتظر بودی سریع جواب دادی نذاشتی دو تا بوق بخوره بچه
/سلام بابایی خوبی؟
ی:تو خوب باشی چرا من بد باشم؟
/من خوبم
ی:چه خبر چیکار میکنی؟
/هیچی کار خاصی نیست انجام بدم
ی:خب کسی که اذیتت نمیکنه؟
ای کاش میتونستم بهش بگم ولی میترسیدم بدترشو سرم بیاره دستمو بالا و اوردمو صورتمو خاروندم اصلا حواسم نبود کبودی کنار لبمو صورتمو با بدبختی با کرم پودر پنهون کردم خواستم چیزی بگم که با چشای قرمز و عصبی بابام موجه شدم.
/بابا مشکلی پیش اومده؟
ی:صورتت چرا کبوده؟
/اه چیزی نیست بابا فقط خوردم به میز
ی:ا.ت دروغ که نمیگی؟
/نه بابا جونم کی میای؟
ی:شاید به زودی
/منتظرتم بابا
ی:باشه هانا کوچولو کاری نداری؟
/هق نه
ی:هی ببخشید نمیخواستم ناراحت بشی فقط زیادی شبیه مامانتی من دیگه میرم مدرست دیر میشه
/ممنون بابا خدافظ
ی:خدافظ
/:از بابا قطع کردم کولمو برداشتم و سمت مدرسه رفتم حداقلش این بود گرسنگی نمیکشم رسیدم مدرسه و بله اول از همه اینو دیدم.
=سلام جوجه
/گیرم علیک امر؟
=فعلا چیزی نیست امری بود صدات میکنم
/ببند بابا
=هی تاوان این بلبل زبونیاتو بد میدی بچه
/ویییییی ترسیدممممم
=هه میبینیم
رفتم سر کلاس معلم اومد درسو شروع کرد که یاد یه چیزی افتاد وای نههههههه.........