تولد داریم چه تولدی...تولد صبوراااا
الان که دارم اینو مینویسم ساعت یک شبه یعنی دقیقا یه ساعت از شروع روز زیبایی که توش بدنیا اومدی میگذره...
اونی صبورا...
کمتر از شیش ماهه که باهم آشنا شدیم اما من میشناسمت
به اندازه هزاران قهوه توی کافه های این شهر و دیار
به اندازه ی روز های پی در پی برای شوخی های سر کلاس
به اندازه جیغ های متمدد روی وسیله های شهر بازی
وبه اندازه ی قدم زدن تو ی قشنگترین خیابون شهر
.
.
.
هر چند که هیچ کدومشو با هم نداشتیم
رفیق مجازیم صبورا خوشگله( حیف پسوند مجازی برا اسم قشنگت چون تو برام از حقیقت هم حقیقی تری) دوست دارم انگشت هام ساعت های روی کیبورد فرود بیان و فقط بنویسم و بنویسم و بنویسم
بنویسم که چقدر دوستت دارم اما حیف که کلمات نمیتونن نشونش بدن
کاشکی یه روزی یه جایی ببینمت
اونوقت میپرم بغلتو محکم فشارت میدم
تو شدی اولین اونیم .... اولین خواهر بزرگترم....اولین رفیق صمیمی مجازیم....و اولین کسی که بهش اعتماد کردم^^
خلاصه کلی ازاولین هام بودی♡♡
دوستت دارم رفیق تولدت مبارکا باشه
آرزو های قشنگتو برا آرزو میکنم
ان شا الله هواپیمای زندگیت همیشه به سمت قله های مکفقیتت پرواز کنه...
تولدت مبارررررررررررک
هپی برسدی
سینگل چوکاهه
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
نظرات (۲۵)