وقتی مردی عاشق میشود...قسمت آخر پارت 3و اپرای محبوب من
که سروکله بنوت- صاحبخونه (باس)-پیدا میشه و اجاره اش رو میخواد.جوونها با نان و شراب از او پذیرایی میکنن و تلویحا بهش میگن از خیانت های او به زنش خبر دارن و اگه بهشون فشار بیاد ممکنه خبر این هرزگی ها درز کنه!صاحبخونه میره و جوانها هم آماده خوشگذرونی میشن ولی رودولفو میمونه تا مقاله ای رو تموم کنه.ناگهان کسی به در میزنه و پشت در دختر جوانیه که میگه همسایه اتاق بغلیه و شمعش خاموش شده . رودولفو او رو به درون دعوت میکنه .دختر(سوپرانو) پس از روشن کردن شمع عزم رفتن داره ولی کلیدش رو پیدا نمیکنه.رودلفو کلید رو دم در پیدا ...
نظرات