ایدومنه پسرش رو نصیحت میکنه که در این سفر حکمرانی رو یاد بگیره (Pria di partir,O Dio!).الکترای شادمان به درگاه خدای دریا دعا میکنه که بادها رو جاری کنه تا کشتی زودتر به حرکت دربیاد.ولی در عوض نپتون که قربانی خودش رو در حال فرار میبینه افعی غول پیکری رو میفرسته و کشتی رو میشکنه.ایدومنه جان خودش رو پیشکش نپتون میکنه و جمعیت از ترس فرار میکنند و سفر بهم میخوره.(Corriamo,fuggiamo)
در باغ سلطنتی ایلیا پیام عشق خود را به نسیم میده تا به گوش ایدامانته برسه (Zeffiretti Lusinghieri)ولی ایدامانته خودش نزد ایلیا میاد و میگه داره به جنگ افعی نپتون میره ولی از رنج عشق یکطرفه میمیره.ایلیا سرانجام به عشق خودش اعتراف میکنه(Spiegarti non poss'io) .الکترا و ایدومنه سر میرسند .ایدامانته دلیل سردی پدر رو میپرسه ولی او فقط میگه باید بره.ایلیا از الکترا همدردی و دلداری میخواد(Andro ramingo e solo)آربیک به صحنه میاد و میگه راهب اعظم نپتون و مردم در معبد جمع شدن و از شهریار توضیح میخوان.آربیک از بداقبالی کرت شکوه میکنه و میگه اگر جانش ارزش داشته باشه او رو برای فرو نشاندن غضب نپتون پیشکش خواهد کرد.(Se cola ne'fati e scritto)