عقربه های ساعت عمارت مهرا ساعت 1 نیمه شب رو نشون میداد نژلا کش و قوسی به خودش داد و گفت مامان مریم
-جونم دخترم
-من امشب کجا بخوابم خستم ؟
مریم لبخندی زد و نگاهی به ارمان کرد و گفت ارمان میره اتاق مهمان تو تو اتاق قدیمی خودت بخواب
نژلا تشکر کرد و از سرجاش بلند شد و ارمانم دنبال سرش رفت .نژلا عرض راهرو رو طی کرد و جلوی در اتاق وایساد مردد بود بره داخل یانه ارمان از پشت سر در رو باز کرد و لبخندی زد و گفت به خونه ی خودت خوش اومدی
نژلا سری تکون داد و وارد اتاق شد و ارمانم پشت سرش اومد نژلا دستی روی رو تختی کشید و گفت هنوز همونه هیچ تغییری نکرده این اتاق
ارمان قدمی برداشت و فاصلش رو با نژلا از بین برد و دستای نژلا رو گرفت و وبوسه ای بهشون زد و گفت تا دنیا دنیاست این اتاق متعلق به توعه .متعلق به تو و عشق تو .هیچ وقت کوچکترین تغییری توش حاصل نمیشه مگر به خواست تو .من همیشه تو این چند وقت منتظرت بودم داشتان عشق من و تو تموم نشده و تموم نمیشه و بدون که تا ابد دوست دارم نژلا .دوست دارم نژلای من .
نژلا لبخندی زد و نگاهی زیرچشمی به ارمان انداخت ارمان اروم نگاهی به لبهای نژلا کرد و سرشو خم کرد و اروم به سمتش رفت و لبهاش رو رولبهای نژلا گذاشت و نژلا هم همراهیش کرد لحظاتی بعد ارمان نژلا رو در اغوش گرفت و بوسه ای بر روی موهای صاف مشکی نژلا زد و گفت تا ابد عاشقتم ...
چند تقی به در خورد و نژلا یه دفعه خودش رو از بغل ارمان بیرون اورد وگفت بفرمایید و هلیا داخل شد .هلیا با یه جعبه به سمته نژلا اومد و گفت این جعبه ماله مادرته .وقتی که ازدواج کردم بهم هدیه داد منم تا این موقع نگهش داشتم موقع عروسیت یادم رفت بهت بدم الان بهت میدم امیدوارم خوشت بیاد
نژلا لبخند زدو تشکر کرد و گفت ممنون عمه جون زحمت کشیدید
-بازش کن ببین خوشت میاد؟
نژلا در جعبه رو باز کرد و با ذوق مات ساری زرد رنگه توی جعبه شد و گفت خیلی قشنگه
-خوشحالم خوشت اومده عزیزم من دیگه برم که داییت تنها نمی تونه بمونه
ارمانم محددا بابت هدیه از هلیا تشکر کرد و هلیا رفت ارمان به سمت کمد جا رختخواب رفت و یه سری وسیله برداشت وهمینطور باوسایلای توی دستش به سمت نژلا اومد و بوسه ای به گونه اش زد و شب بخیر گفت و از اتاق بیرون رفت...