لوید آب ریخت روم تا از حالت غش یا بیهوشی بیدار شم ب صورت اینکه بترسن بلند شدم نگاه دور ور کردم بعد نگاه لوید کردم چشامو نازوک کردم لوید با خودش گفت شکر خوردم•-•گفتم پدصگگگ واساا لوید بلند شد. رفت بلند شدم پیداش کردم چک بش زدم شروع کرد ب گریه کردن اشکاشو پاک کردم و گفتم نفهم دیگه اینکارو نکن گفت اوک گفتم گورتون رو از اتاق گم کنین بیرون میخوام لباس عوض کنم همه رفتم لباسم و عوض کردم رفتم دنبال دیوید بگردم حس میکردم یکی پشت سرمه نگاه کردم دیدم نیست شب بود همه چی دارک بود جلوم ی دلقک بود سرش پایین بود و با بادکنک قرمز بود انگار روی بادکنک ی چیزی نوشته بود ولی ب صورت انگلیسی نوشته بود یور دای ام فک کنم منظورش این بود تو میمیری بعد اینکه نوشته رو نشون داد صورتش رو آورد بالا و ی لبخند عجیب زد نگاه کردم داشت میومد سمت من ازش فرار کردم...