من نه بازار میام نه عروسک میخواهم
عمه مهمون رسید
من همون روسریو میخواهم که بابام خرید
بی صدا بگم
صورتم شکسته خوب نمیتونم بابا بگم
از کجا بگم
از شبی که نفسم نمیومد بالا بگم
از کجا بگم
اون همه نیزه دار که نرفتن کنار
تاره چشمای من
از کدوم کوچه سرت رو بردن ای وای من
راستی گم شدم
دنبال سرت بودم بازیچه مردم شدم
بی هوا زدن
من تو رو صدا زدم اونا زجرو صدا زدن
مذهبی