دیروز با دوستم رفتیم بیرون تا واسه دوستم کادو بخرم.....داشتم ویترین یه مغازه ایو نگا میکردم .از یه لباسی خوشم اومد.رفتم تو به مغازه داره که یه پسر22/23 ساله بود گفتم من اون لباس توی ویترینو میخوام.پسره رفت که ازش بیاره.دید تموم کرده،فقط همون که تو ویترین بود مونده بود....بهش گفتم بیارتش....داشت نگام میکرد و باهام حرف میزد...خخخخخخخخ............یدفه رفت تو شیشه های ویترین مغازش.....ینی مخش درومد......من و دوستم که دیگه به حد انفجار رسیده بودیم.....پسره که حسابی ضایه شده بود موند چی بگه،گفت باید خسارت بدی.......................ینی از دیروزه میشینم.پا میشم.میخوابم.راه میرم و....فقط میخندم.........