سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۳۹۵/۰۴/۰۹
پدرام از تاکسی پیاده شد و نگاهی به ساختمون مقابلش کرد و از تاکسی پیاده شد و چمدونشو از صندوق عقب تاکسی بیرون اورد و کنار چمدون وایساد.راننده تاکسی گذاشت رفت و پدرام نکاهی به دور و اطرافش انداخت و خواست بره سمت اپارتمان که یهو نگاهش به یه دختر افتاد که بی توجه به ماشینا داشت تو خیابون راه میرفت سریع چمدون و انداخت یه وری و دوید سمت دختر یه ماشین با سرعت نور داشت میومد .
اما نرسید و در کسری از ثانیه ماشین زد به دخترو اونو انداخت زمین و رفت پدرام دوید سمت دختر و موهای مشکیشو از روی صورتش کنار زد و تاخواست کاری بکنه شکه به دختر نگاه کرد دختر بیهوش رو اسفالت خیابون افتاده بود و مردم دورش کرده بودند سریع دستاش رو انداخت زیر پاهاش دختر و بلندش کرد و برد داخل اپارتمان .
ازنگهبان ساختمون خواست که جمدوناشو براش بزاره تو اسانسور و خودشم دختر رو تو بغل داشت .
طبقه شمار اسانسور رو طبقه 17 وایساد و پدرام همراه دختر از اسانسور بیرون اومد .رمز و به هرسختی ای که بود وارد کرد و داخل اپارتمان شد سریع دختر رو روی یه کاناپه گذاشت و رفت و چمدونا شو داخل اورد .راه افتاد سمت اشپزخونه و یه کاسه اب پر کرد با یه دستمال اورد بالا سر دختر و مشغول تمیر کردن زخم پیشونیش شد موهای مشکیه دختر رو نوازش کرد و گفت کجا بودی نیا ؟کجا بودی قشنگم دلم برات یه ذره شده بود...