سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
اگر از من بپرسن...چه چیزی رو ناعادلانه میدونی:> جواب من این بوده ` هست ` خواهد بود:>
نفس زنان از روستا دور میشد...چطوری پیداش کرده بودن؟" مطمئن بود که لارا و رزا همه سرنخ هارو پاک کرده بودن!... "اصلا من چرا باید فرار کنم؟ من که کار اشتباهی نکردم!...ولی لارا گفته بود این قضایا فقط به فرارش ختم شده...و من شنیدم پلیسا به "قت`ل" اشاره کردن!...نه امکان نداره:> اونا به من دروغ نمیگن!" "هی! همونجا وایسا" سارا سرعتش رو بیشتر کرد و وارد جنگل شد... اینکه سارا از چی فرار میکرد رو فقط لارا و رزا میدونستن...حتی سارا هم از چیزی خبر نداشت...اون داشت برای جرمی که مرتکب نشده بود مجازات میشد...ساعت 12 شب بود و توی جنگل قدم میزد..."فکر کنم تا الان پلیس ها من رو گم کرده باشن!..." به آبشار رسید... صورتش رو شست و کنار آبشار نشست!...بقچه رو باز کرد و چند پوشه بیرون آورد و شروع کرد به بررسی پرونده هایی که از پیش پلیس ها دزدیده بود..."غیر ممکنه.....این غییر ممکنههه...یعنی همه چی به یه فرار ساده بر نمیگشته!!!؟؟...یعنی لارا و رزا...مرتکب "ق`ت`ل" شدن؟؟... و از من خواستن جرمی که نمیدونستم چیه رو گردن بگیرم؟؟؟.... نه اونا همچین کاری با من نمیکنن..." دستش رو پر از آب کرد و دوباره به صورتش زد... نمیتونست باور کنه صمیمی ترین دوستانش همچین کاری در حقش کرده باشن...در آخر نامه ی دوست سابقش هانا رو از کیف بیرون آورد و گفت : "ببینیم که چی برای گفتن داره..." بعد از خوندن نامه...زندگی سارا به کل تغییر کرد....اون بهترین دوستش هانا رو رها کرده بود... چون لارا و رزا با مدارک ساختگی هانا رو خیانتکار جلوه دادن... و هانا چون از همه چی باخبر بوده مدارک مهمی رو از لارا و رزا جمع آوری کرده.... که اون مدارک نشون میدن لارا و رزا مقصرای اصلی هستند.... "تکون نخور! دستگیرش کنید!!!!"..........
"اگر این مدارک به دست این پلیس ها برسه حتما نابود میشه....تمام این پلیس ها زیر دست پدر لارا کار میکنن....باید چکار کنم...باید چکار کنم؟..."
موسیقی و هنر