من عاشق دیوانهام، از خویشتن بیگانهام
او شمع و من پروانهام، دیوانهام، دیوانهام
آیید و زنجیرم کنید، با عقل تدبیرم کنید
وز عشق او سیرم کنید، دیوانهام، دیوانهام
نی نی خطا گفتم خطا، بگذار تا سوزد مرا
پا تا به سر، سر تا به پا، دیوانهام، دیوانهام
ایـن سینهی پر سوز من، وین اشک شب افروز من
آن شام من، این روز من، دیوانهام، دیوانهام
افروختم، افروختم، آتش گرفتم سوختم
تا عاشقی آموختم، دیوانهام، دیوانهام
آسیمه سر، آسیمه دل، پای خرد مانده به گل
عقل از تمنایش خجل، دیوانهام، دیوانهام
آوخ که شب نزدیک شد، راه طلب تاریک شد
تاریک ره باریک شد، دیوانهام، دیوانهام