سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۳۹۷/۰۵/۲۵
ریتا با تعجب نگاشون کرد ـ هی پسرا اینجا چه خبر بوده ؟‌ سم ؟ مسموم ؟ اینا به یوکی هم ربط داره ؟
ریتا کاملا گیج شده بود چون از چیزی خبر نداشت .
هیمچان آروم زمزمه کرد ـ بعدا بهت میگم . داستان بلندیه .
جنی چپ چپ بهش نگاه کرد ـ نه تو همچین غلطی نمیکنی ! هیچکس دیگه ای نیاز نیس بدونه . هیچکس دیگه ای لازم نیستتتت که از گذشتم بدونه . اگه دوباره اون اتفاقی که برای یونگجه و پدربزرگ افتاد بیوفته من اینبار میشکنم !
یونگ گوک با حرص بهش نگاه کرد ـ کیم جنی !
صدای جنی بالاتر رفت ـ چیه ؟ چیههههه ؟ ... بانگ یونگ گوک کاری نکن دوباره فرار کنم !
جونگ کوک بلند شد ـ میدونم عصبانی هستی ولی ماها سعی داریم کمکت کنیم . بچه بازی درنیار .
جنی با چشمای اشکی بهش خیره شد ـ بچه بازی ؟ تو هیچییی نمیدونی ! هیچکدومتون . بهم بگین خانواده ی کدومتون بهتون شکلات سمی دادهههههه ؟؟؟
ریتا ـ وایسا . دوباره بگو . شکلات ؟
همه برگشتن سمت ریتا . ریتا با قیافه ی سوالی به همه نگاه کرد بعد دستشو برد تو جیبش و یه چیز آشنا رو دراورد.
جنی دستشو رو دهنش گذاشت و هین کشید . چشماش از حد عادی بزرگتر شده بود .
این که ....
ینی واقعا میشد که مرده دوباره زنده بشه ؟
یونگجه آروم زمزمه کرد ـ ج..جنی ! این .. این همون شکلاتی نیس که تو میخوردی ؟!