عقربه های ساعت
رو به جلو میروند!
برای کبوتر ها دانه میریزم
میخورند و بعد هم میروند!
شیر آب را باز میکنم
آب هم در حال رفتن است!
اصلا چرا راه دور بروم؟!
جسمم دارد روز به روز پیر تر میشود!
بی معرفت میخواهد زودتر بمیرد و
او هم مثل بقیه ی چیز ها برود!
تو هم از وقتی که رفتی
دورتر و دورتر میشوی!
انگار این دنیا را ساخته اند که
همه از هم دور شوند!!