لوکاس: فقط یه کم دیگه مونده برسیم
سلتی: من...میتونم از دروازه رد شم؟
لوکاس: نمیدونم....
اما مطمئن بود که میتونه رد شه
نوربرن: سلتی میتونه همه کار بکنه من مط.....
لوکاس: رو اعصابی
نوربرن سریع به سلتی چسبید
لوکاس : میتونم خفش کنم؟
رینو: هه هه حسوددددددد
و دوباره رینو نصف شد
نوربرن: هاها زورت نمیرسه به من!
لوکاس:تو چند سالته؟
دنیرا: این پرسیدن داره؟ 11 سالش بیشتر نیست
نوربرن: 500 سالمه
دنیرا: چییییییییییییی! تو 500 سالته؟
نوربرن: آره....فردا تولد 501 سالگیمه
رینو: اصلا بهش نمیخوره...
بورتون: این مگه نصف نشد؟
رینو: به تو چه عقل کل...
و رینو برای بار سوم به دو قسمت مساوی تقسیم شد
نوربرن: من واقعا 500 سالمه تازه.....
دورش پر دود شد
سلتی: چرا گوش درآوردی؟
بورتون: دمم داره!
لوکاس: هنوز تو جمعیتیم!
سریع شنل بلند رو برداشت و تن نوربرن کرد ، کلاهشم کشید رو سرش
نوربرن:از شنل بدم میاد!
با این حرف لوکاس کلاه رو بیشتر رو سرش کشید
بورتون: سلتی خیلی ساکت نشده؟
لوکاس: تو باغ نیستی! اهای...
سلتی یکدفعه به خودش اومد و گفت : هان.....چته!
بورتون: حالت خوبه؟
سلتی: تو چیکا به کار من داری؟
سارادورا: سلتی چیزی شده؟
سلتی: الان دفعه دومه که میگی من سلتیم!
سارادورا: پس لورتایی؟
سلتی: آره
لوکاس: بگیریدش!
سلتی: چی؟
همه دورش حلقه زدن
سلتی: آها پس میخواستین سر فرصت به دوست بدبختم حمله کنین؟ زورتون به من نمیرسه!
لوکاس: فقط قراره بازجویی بشی