سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۳۹۹/۰۳/۱۱
چندلحظه بعد میرا. و جولیا هم اومدن وقتی دیدن گرگینه زنده هست کف و خون قاطی کردن نایت گفت من که میخوام از جنگ فاصله بگیریم شما چی ؟ همه گفتن اره اینطوری خیلی بهتره اونا به طرف بخش غربی جنگل رفتن که حاصل خیز هست ....... چندسال بعد
نایت و گرگینه با دوتا گوزن اومدن و گفتن اینم از ناهار امروز میرا که با یه سبد پر گیاهای خوراکی و کنارش دایانا با یه سبد گل اومد نینا داشت تو زمین گیاه می کاشت و لیانا هم داشت لباس میشوست اونجا چندتا کلبه کوچک بود که همه تو اونا زندگی میکردن نایت به گرگینه گفت میخوایی چیکار کنی ؟ به معبد نمیری گرگینه چرا ولی فعلا باید بزارم جای زخم هام خوب بشه ..... بقیش اگه فصل دوم رو نوشتم میزارم براتون

ممنون که خوندید لطفا نظر بدین
م