==14==
(حرفهای یونگی با &، تصوراتش با _ ، حرفهای ا/ت با @،و تصوراتش با + نمایش داده میشن، نویسنده و راوی هم ()، رئیس کمپانی یونگی #، سادان *، جیمین 0)
&س.سو جونگ هوا؟     ×آره... چیشد که با دیدن این عکس کنجکاو شدی؟ مگه عجله نداشتی؟    &ف.فقط.... خیلی شبیه کسیه که میشناسمش....    ×هه... که اینطور!     &م.من باید برم.... ممنون    ......    0لعنت بهت یونگی توروخدا نگا منو به چه وضعی انداخته('': الان من اینجا... تو بیمارستان... کنار این تخت.... تنها ಥ‿ಥ گشنه ಥ‿ಥ تشنه ಥ‿ಥ خسته ಥ‿ಥ چیکار میکنم؟ ಥ‿ಥ   (مُرد پنج دیقه کنار تخت منتظر موند//:)    0اما واقعا... برگام (': اصلا فکرش هم نمیکردم این روزو ببینم! یونگی به یکی اجازه ورود به زندگیشو داده! اونم نه هرکی! یونگی!! برگانم خزان شد.... ینییی اون حلقه رووو یونگییی بهش داده؟ وااوو هر چقد بیشتر فک میکنم بیشتر بهم فشار میاد (':   0چرا نمیادش ಥ‿ಥ اصن کجا رفت ಥ‿ಥ    (حدود ده دقیقه بعد)    (یونگی با عجله خیلی زیاد وارد بیمارستان میشه و به کنار تخت میرسه)    (لازم به ذکره ماسک زده برای عموم مردم قابل شناسایی نیس/:)    &من اومدم! خبری که نشد؟     0اومدی؟؟ تو کجا رفتی آخه دیوونه؟ تو این وضعیت کجا میری///:    &مدیر کمپانی مجبورم کرد.... بجای این حرفا بگو ا/ت خوبه؟ (ادامه در بخش نظرات)