قسمت ۴۲
http://www.namasha.com/v/8lNEPzG2
که همون موقعه ... صدای النا اومد:(لی لیااااا کوجایی بیا دیگ میخوایم بریم بازی کنیم)
برگشتم عقب و داد زدم :(اومدم اونی)سریع بلند شدم و جیم زدم صورتم کلا میسوخت با دستم صورتمو باد میزدم . همین که رسیدم به دخترا النا با دیدنم نیشخحدی زدو ازم دور شد. نکنه دیده باشتمون؟وای نه. جیون گفت:(لی لی چرا اینقدر سرخی؟ گرمته؟ نکنه سرما خوردی؟)
سریع صورتمو گرفتم و گفتم:(چیزی نیست ) بعد از حرفم جیم زدم و رفتم کنار بقیه نشستم.
قرار بود والیبال بازی کنیم و ما ۸ نفر بودیم. قرار شد ما دخترا تو ی تیم و اونام ی تیم .
ونهووگفت:( توپ دست دخترا. اونا سریع میبازن)
النا گفت:( یا فک کردی الکیه؟ چنان صفر سه به نفع خودمون بزنیمتون که ^_^)
خنده بلندی کرد و گفت:( ریز میبینمت) النا گفت:(خو عینک بزن)
اومد ی چیزی بار النا کنه که دنیل غر زد:(بسه دیگ بریم بازی کنیم تا ووجو بیدار نشده)
توپو دادن ما و من با ی سرویس توپپپپپپپ ۰:۱ جلو افتادیم همینجور ما یکی میرفتیم جلو یکی اونا . چپ چپ بهشوننگا کردم جیغ زدم:(دخترا با تمام توانتون اینو بگیریننننن ما باید ببریم) توپو که گرفتیم سه جین توپو بلند کرد و هر سه با هم بلند شدیم توپ اومد سمت من . من زدم پشت توپ که رفت عقب زمین خودمون که از اون ور سه جین محکم زد بهش خورد رو خط اونا ^_^ نیشخندی زدم و گفتم:(بگیرینششششش ما ست اول بردیممممم) جیغ جیغ میکردیم هممون.
داد جیمین بلند شد:( لئو هیونگ تو چت شده امروز چرا یهو دستپاچه میشی؟) با عصبانیت دستی به موهاش کشید و گفت:(امروز کمی حالم خوب نیست )
خلاصه ما با بردن ۳ تا ست بردیم ازشون . اونا فقط ۲ تا ست از ۳ رو از ما بردن . مجبورشون کردیم کولمون کنن که البته النا کلی سروصدا کردش^_^ هی میگفت ای اسب من بدو بدووووو . بگمم سوار ونهوو بدبخت شده بودش^_^ . چقدر اذیتش کرد . بعد اونا سه جین و جیمین بودن که زیاد صدا میدادن ^_^ ی مشت امازونی کنار هم جمع شده بودیم .